رمان ابرها نگاه میکنند روایت زندگی دختری به نام مرسده است که پدرش را از دست داده. سر به هواست و با سختی و زور دانشگاهش را تمام کرده و به نظر اطرافيان او کاملا بی استعداد است و فقط زیبایی دارد.
برای تغییر مسیر زندگیش پا به شهری می ذاره که نه تنها توی اون کاملا غریبه است بلکه ...
رمان منتظرم بارون بیاد به قلم مریم ریاحی داستان زندگی دختری به نام یوکابد است که در محله های اطراف تهران زندگی می کند. پدر و مادرش را از دست داده و به همراه مادربزرگ و برادر و خواهرش روزگار می گذراند. همه چیز از جایی شروع می شود که در عصر یک روز طوفانی مردی ناشناس و زخمی ...
رمان گیلاس ترش به قلم الناز دادخواه داستان زندگی پرنیان است که وقتی سر سفره عقد با پسرعمویش که از کودکی دوستش داشت می نشیند، به او جواب نه میدهد. ارتباط میان دو خانواده کاملا برهم میریزد. همه حتی خانواده اش او را سرزنش میکنند و کسی نمیداند پرنیان چه رازی در سینه دارد که حاضر شده تمام آنچه ...
رمان تندیس قصه های ناتمام به قلم نازی اسدی داستانی از زندگی الهه است. زنی که با پیچیدگیهای درونی خودش دست به گریبان است.
رمان از پنج کاراکتر اصلی تشکیل میشود که در شهری شمالی از دوران نوجوانی در کنار هم زیستهاند و این زیستن در کنار هم، منجر به حوادث بزرگ و کوچک شده.
هر کدام از شخصیتهای جوان رمان ...
رمان روئیده از تردید به قلم زهرا علیرضایی روایتی است از غزال که فرزند آخر یک خانوادهی پرجمعیت است. از قضا دل به دل خواستگار از راه رسیدهاش وحید میدهد. همهچیز به دیدهی غزال خوب پیش میرود تا اینکه وحید پشت سرهم به سفرهای کاری میرود و همین موضوع شروع یک واقعهی بزرگ است، واقعهی که غزال در مخیلهاش ...
موضوع اصلی رمان رسوا :
دو برادری که از هم بی خبرند و بعد از سال ها با وجود دختری که با یکی از آن ها در گذشته سر و سری داشته آشنا می شوند.
مقداری از متن رمان رسوا :
ورقه را محکم روی میز کوبید:
-این قرارداد ابطاله!
با برداشتن کیفش از جا بلند شد:
-هر وقت به جای دو تا تیکه کاغذ ...
موضوع اصلی رمان رسوا :
دو برادری که از هم بی خبرند و بعد از سال ها با وجود دختری که با یکی از آن ها در گذشته سر و سری داشته آشنا می شوند.
مقداری از متن رمان رسوا :
ورقه را محکم روی میز کوبید:
-این قرارداد ابطاله!
با برداشتن کیفش از جا بلند شد:
-هر وقت به جای دو تا تیکه کاغذ ...
همه لرزش دست و دلم از آن بود
که عشق پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد
آی عشق! آی عشق!
چهره آبی ات پیدا نیست
و خنکای مرهمی بر شعله ی زخمی
نه شور شعله بر سرمای درون
آی عشق! آی عشق!
چهره سرخ ات پیدا نیست
غبار تیره ی تسکینی بر حضور وهن
دنج رهایی بر گریز حضور
سیاهی بر آرامش آبی
و سبزه برگچه بر ارغوان
آی عشق! آی عشق!
رنگ آشنایت ...