موضوع اصلی رمان شامپاین
زندگی برام شبیه خلأیه که صدا توش گم میشه... مثل سقوطی بیپایان، که فقط گوشهای از جامهام به شاخهای خشک گیر کرده، نه امیدی برای نجات هست، نه رمقی برای رها شدن. کناری ایستادم، خودم رو تماشا میکنم، و زندگیای رو میبینم که اشک، برای نداشتنهاش، زیادیه...
مقداری از متن رمان شامپاین
عصبی خندیدم و لبم رو به دندون ...