دانلود رمان پریچهر از مرتضی مودب پور

دانلود رمان پریچهر از مرتضی مودب پور

موضوع اصلی رمان پریچهر

فرهاد، پسری که پس از هشت سال دوری از وطن، حالا به کشور بازمی‌گردد. او در کارخانه‌ی پدرش مشغول به کار می‌شود؛ جایی که نه‌تنها مسیر تازه‌ای از زندگی کاری‌اش آغاز می‌شود، بلکه اتفاقاتی غیرمنتظره در انتظارش است…

مقداری از متن رمان پریچهر

خالم کاری میکنن که دعوای من و فرهاد به قتل و کشت و کشتار برسه. فرخنده خانم وا هومن خان خدا اون روز رو نیاره چیکار میکنی خودت خونه و زندگی نداری؟ هومن رفتم خونه سوسن خانم تشریف نداشتن اومدم به سلامی عرض کنم و مرخص شم در همین وقت تلفن زنگ زد و پدرم تلفن را جواب داد. چند دقیقه بعد خنده کنان بطرف ما آمد. پدرم: هومن تو این کارها رو از کجا یاد گرفتی؟ بعد رو به مادرم کرد و گفت: پدر سوخته رفته به پدرش گفته من یه سر میرم هتل زن و بچه هامو گذاشتم اونجا. پدرش از تعجب خشکش میزنه می پرسه مگه زن گرفتی اینم گفته آره به دختر اهل مغولستان رو گرفتم اسم بچه مون رو هم گذاشتم چنگیز خان! همه شروع به خندیدن کردند و سرزنش هومن. لیلا هومن خان خدا رو خوش نمیاد پدرتون رو اذیت کنین. هومن: این که چیزی نیستف حرف بزنید شما رو هم اذیت میکنم

این فرهاد رو اونقدر اذیت کردم که یک سال زودتر درس هاشو تموم کرد که برگرده و از دستم راحت بشه. لیلا: اپنا سوغات فرنگه! فرخنده خانم خیر نبینن این خارجی ها که جوون های ما رو بیراه می کنن. من فرخنده خانم این از اولش بود تازه اونجا کمی درستش کردن. پدر: پاشو برو خونه مادرت اومده، می خواد بیندت. هومن مادرم؟؟ بعد با زهر خندی بر لب خداحافظی کرد و رفت. مادر و پدر هومن سالیان سال بود که از هم جدا شده بودند. سوسن خانم نامادری هومن بود. هومن یک خواهر ناتنی هم به نام هاله داشت که سوسن خانم مادرش بود. رابطه خوبی با هم نداشتند. فرخنده خانم خدا نصیب نکته بیچاره پدر و مادرش چی از دستش میکشن؟ لیلا بر عکس، خیلی سرزنده برگشتم و نگاهی به لیلا کردم بزرگ شده بود. مادر فرهاد تو چطوری اونجا با هومن سر کردی؟

من اگه به دوست واقعی توی دنیا باشه این هومن مادر پدره هومن پسر بسیار خوبیه شیطون هست اما خوب و مهربونه. من: مادر من خیلی گرسنه م، شام چیزی داریم؟ فرخنده خانم الان برات درست می کنم، چی دوست داری؟ من: نه فرخنده خانم چیزی درست نکنید اگه چیزی حاضر نیست همون نون و پنیر و گردو رو می خورم دستتون درد نکته. لیلا: هنوز اخلاقتون عوض شده فرهاد خان. من: نه فقط کمی برگ تر شدم شما چطور؟ لیلا: زمان خیلی چیزها رو تغییر میدم. من:: امیدوارم زمان شمارو تغییر نداده باشه اون لیلایی که من میشناختمش خیلی خوب و مهربون بود. لیلا: خوبی بچگی اینه که آدم کمتر می فهمم نگاهش کردم. لیلا: آدم هرچی بیشتر بدونه بیشتر زجر می کشه. اینها رو گفت و رفت. مادرم: باید زنگ بزنم به همه فامیل خیلی دلشون میخواد فرهاد رو ببیند.

اگه بفهمن اومده تا نیم ساعت دیگه می ریزن اینجا برم به زنگ بزنم به خواهرم. به محض شنیدن حرف های مادرم چشم هام سیاهی رفت خسته بودم و حوصله فامیل رو نداشتم تازه ساعت حدود دوازده شب بود. گیرم الان نمی اومدن صبح کله سحر همه خونه ما بودند. دنبال بهانه ای می گشتم تا بدون اینکه مادرم رو ناراحت کنم از اینکار منصرفش کنم. مادرم به طرف تلفن حرکت کرده بود که ملتمسانه به پدرم نگاه کردم. پدرم از نگاه ماتمزده من خنده اش گرفت و رو به مادرم گفت: خانم امشب
رو دست نگه دار مطمئنا اقوام یک شب دیگر هم طاقت دوری فرهاد را دارند. این بچه تازه رسیده خسته ای می دونم شوق داری ولی بذار برای فردا بهتره. من: مادر تورو خدا از الان تو ذهن فامیل نندازید که من خیال ازدواج دارم. بعد با التماس رو به پدرم کردم و گفتم این بچه هنوز لباسهاشو در نیاورده شما می خواین زنش بدین؟

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
فرهاد، پسری که پس از هشت سال دوری از وطن، حالا به کشور بازمی‌گردد. او در کارخانه‌ی پدرش مشغول به کار می‌شود؛ جایی که نه‌تنها مسیر تازه‌ای از زندگی کاری‌اش آغاز می‌شود، بلکه اتفاقاتی غیرمنتظره در انتظارش است...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: پریچهر
  • ژانر: عاشقانه، طنز
  • نویسنده: مرتضی مودب پور
  • ویراستار: به بوک
  • تعداد صفحات: 472
  • حجم: 8 مگابایت
  • منبع تایپ: به بوک
لینک های دانلود
  • Admin
  • 21 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
ورود کاربران

درباره ما
به بوک
دانلود رمان, رمان, دانلود رمان عاشقانه, رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, رمان جدید, رمان ایرانی, رمان بوک, دانلود رایگان رمان بدون سانسور pdf
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
hacklink |
casino siteleri |
en iyi bahis siteleri |
casinolevant |
casinolevant |
deneme bonusu |
casinolevant giriş |
casinolevant |