دانلود رمان تاج‌ بلورین از شادی‌ موسوی

دانلود رمان تاج‌ بلورین از شادی‌ موسوی

موضوع اصلی رمان تاج‌ بلورین

من به دنیا آمدم تا ملکه باشم، تاجی بر سر و سرنوشتی از پیش نوشته‌شده… اما نه به انتخاب خودم.
من از همان آغاز، چیزی فراتر از ظاهر، فراتر از نقش‌هایی بودم که برایم تراشیده بودند.
و این، جرم من بود.
قاضی با نگاهی سرد و بی‌رحم، حکم را فریاد زد!
یاغی‌ام نامیدند، تبعیدم کردند، از خویشتن رانده شدم…
دورم کردند، نه برای آن‌چه کرده بودم، بلکه برای آن‌چه بودم.
من سر خم کردم… نه از تسلیم، که از درک ژرفِ بی‌عدالتی.
تاجی که بر سرم گذاشته بودند شکست—نه زرین بود، نه سزاوار.
صدای شکستن آن، پژواکی شد در گوش هستی.
من ملکه نبودم…
نه چون لیاقتش را نداشتم،
بلکه چون ملکه بودن، آن‌گونه که آنان می‌خواستند، برای من کافی نبود.

مقداری از متن تاج‌ بلورین

می مردم هم زبان باز نمیکردم همین رابطه ی سرد و دوری که با بابا داشتند هم پس لرزه های زلزله ای بود که من باعثش بودم که شکیب بعد از آن اتفاق هرگز دیگر با خسروخان مثل قبل نشد صمیمی نشد… و حالا مطمئن بودم که اگر از حرف هایی که بین من و خسرو خان رد و بدل شد را میشنید همه چیز از بیخ و بن خراب میشد و تنها شکیب من بود که ضرر میکرد نمیخواست مثل من یک طرد شده باشد! یه اتفاقی افتاد که باعث شد یاد اون روزا بیفتم. این روزا نیکا رفته یکم تنها شدم تو تنهایی خودم نشستم فکر و خیال کردم یکم گریه کردم، میگرنم گرفت حالم بد شد همین! ببخشید که نگرانت کردم! موهایم را داشت آرام نوازش میکرد نرم و بی هیچ که خسرو خان جان کثیفش را نگرفت.

چون به دو شرط حاضر شده بود فیلم را پخش نکرده بود فیلم را به اینکه پول هنگفتی که خواسته بود را بگیرد و دوم اینکه ضرری به جان خودش و خانواده اش نرسد وگرنه حتی در نبود او هم آن فیلم پخش خواهد شد. و درست وسط خال زده بود هیچ چیز… هیچ چیز برای خسرو خان از آبرویش مهمتر نبود! نه ناموسش نه انتقامش، نه دخترش! و حالا شکیب حتی نمیداند به چه کسی اشاره کند چون هرگز اسمش را به او نگفتم چون مطمئن نبودم او از جان آن بگذرد و آن وقت خودش را بدبخت میکرد پس نه… هرگز به او نمی گفتم! نه… هیچ کس حرفی نزد… میگم که فکر و خیالای مریض گونه خودم باعثش بود زیادی تنها موندم. سر عقب کشیدم…. نگاه به چشمان ترش دوختم.

چطور می فهمید که در این لحظه بیشتر از همه چه آرزویی در دل دارم؟ اشکی از چشمانم چکید و با گلویی که با بغض کیپ شده بود سرم را به تایید تکان دادم! سرم را روی پایش هدایت کرد و به وعده اش وفا کرد موهایم را دقیقه های طولانی نوازش کرد. شکیب؟ چیزی که در مورد گذشته من… اون اتفاقایی که افتاد به کیان نگفتی که؟ ها؟ معلومه که نه خودشم چیزی نپرسید بنده خدا… فقط نگران حالت بود و وقتی از راه رسید اصرار داشت بیرت بیمارستان بهش گفتم دکتر آوردم بالا سرت گفتن میگرنت اوت کرده و برات بهتره که استراحت کنی. اونم کوتاه اومد و منم دیدم بنده خدا بی وقفه تا اینجا رانندگی کرده دلم براش سوخت اومدم بیرون گفتم از من خجالت نکشه یکم استراحت کنه.

دلم برای شعور و فهمش رفت آرام دستش را از روی موهایم تا روی لبم کشیدم و طولانی کف دستش را بوسیدم و او نوازشم را از سر گرفت. وقتی بیدار شدم شکیب رفته بود و کیان بیدار شده بود. میز صبحانه را چیده بود و از خودش خبری نبود صدایش را دنبال کردم و فهمیدم در اتاق کارم مشغول کار بود. صدایش آرام اما پرتنش و خشن بود. ابروهایم بالا میپرند. در حالی که الان بیشترین چیزی که میخواهم نزدیک شدن به اوست اما ترجیح میدهم وقتی نزدیکش شوم که کارهایش را سر و سامان داده باشد. کیان معتاد به کار بود حتی روزهای تعطیل هم می کرد. هیچوقت کارهایش را به دست زیر دستان و دستیارانش نمی سپرد همیشه تا خودش بالا نمی رفت و روند کار را زیر نظر نمی گرفت آرام نمیشد.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
من به دنیا آمدم تا ملکه باشم، تاجی بر سر و سرنوشتی از پیش نوشته‌شده... اما نه به انتخاب خودم. من از همان آغاز، چیزی فراتر از ظاهر، فراتر از نقش‌هایی بودم که برایم تراشیده بودند. و این، جرم من بود. قاضی با نگاهی سرد و بی‌رحم، حکم را فریاد زد! یاغی‌ام نامیدند، تبعیدم کردند، از خویشتن رانده شدم... دورم کردند، نه برای آن‌چه کرده بودم، بلکه برای آن‌چه بودم. من سر خم کردم... نه از تسلیم، که از درک ژرفِ بی‌عدالتی. تاجی که بر سرم گذاشته بودند شکست—نه زرین بود، نه سزاوار. صدای شکستن آن، پژواکی شد در گوش هستی. من ملکه نبودم... نه چون لیاقتش را نداشتم، بلکه چون ملکه بودن، آن‌گونه که آنان می‌خواستند، برای من کافی نبود.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: تاج‌ بلورین
  • ژانر: عاشقانه، هیجانی
  • نویسنده: شادی‌ موسوی
  • ویراستار: به بوک
  • تعداد صفحات: 4828
  • حجم: 16 مگابایت
  • منبع تایپ: به بوک
خرید کتاب
55,000 تومان
  • Admin
  • 314 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
ورود کاربران

درباره ما
به بوک
دانلود رمان, رمان, دانلود رمان عاشقانه, رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, رمان جدید, رمان ایرانی, رمان بوک, دانلود رایگان رمان بدون سانسور pdf
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!