دانلود رمان نمک گیر از میم بهارلویی

دانلود رمان نمک گیر از میم بهارلویی

موضوع اصلی رمان نمک گیر

رمان نمک گیر روایت پرستو بی‌باک است که باز هم برای خودش دردسر درست کرده است. مشکلی که اگر به گوش خانواده مادریش برسد باید کارگاه قالی بافی مورد علاقه‌اش را برای همیشه جمع کند و به تهران برگردد. او فرش هایش را بدون سند و مدرکی به پیرمردی فروخته که اکنون فوت کرده است! روزبه جهانگیری، تاجر جوان اما پر تجربه‌ی فرش، بعد از گذشتن چند ماه، هنوز ساهپوش پدرش است! پدری که همیشه سعی کرده است خود را در کار جدا از او نگه دارد. درست میان همین مشغله های فکری و کاری، پرستو سر راهش سبز می شود و ادعا دارد پدرش به او پولی نپرداخته! روزبه شک ندارد که پرستو قصد تلکه کردن او را دارد مخصوصا که پدرش اهل خریدن فرش دستی نبوده اما…

مقداری از متن نمک گیر

شما خوب نگاهش کنید حاجی… گفتید شما مشکلی با حاجی ندارید که؟! این لچک‌ها رو نگاه کنید حاجی، بافتشو نگاه کنید، مدل ارکیده‌مون حرف نداره، قراره یه ارکیده فیروزهای هم بزنیم، الان دارش رو زدیم و چله‌کشی هم کردیم… قالی گوشتیه و پاخورش حرف نداره! “حاجی” دستش را کنار بناگوش گذاشت و کمی گردن تا زیر گوشش را متفکر مالید. برگشت و از همانجا نگاهی به عزت‌الله‌خان انداخت و باز برگشت و چشم روی گل و بته‌ی فرش چرخاند. زیر لبی جوری که فقط خود دختر جوان بشنود، آرام گفت: ــ کار من این نیست دختر، حجره مال عزت‌الله‌خان ایناست، من خریدار نیستم، از من می‌شنوی برو اونو راضی کن. دختر هم آرام پرسید: ــ راضی می‌شه دیگه؟

ــ انشااله، سعیتو بکن. دختر برگشت سمت میز عزت‌الله‌خان. هنوز قدم اولش به دوم نرسیده بود که باز هم گوشی او زنگ خورد. حرص‌آلود، نیم چرخی زد مبادا عزت‌الله‌خان و آقای ناظمی، حرصش را از صورتش بخوانند. لپها را پُر باد کرد و زیر لب گفت “لعنت بر خروس بی‌محل!” عزت‌الله‌خان پشت‌گوشی گفت: ــ جانم بابا؟!… خب؟!… شیری که خوردی حلالت!… باشه به حاج‌خانوم می‌گم که تا فرداشب می‌آی… دختر خوشحال و خندان پیش رفت: ــ خب خدا رو شکر که معامله آقازاده هم جوش خورد! و بلندتر، جوری که “آقازاده” هم از آنطرف خط بتواند بشنود، داد زد: ــ آقا روزبه، پدر کار دارند، یه مشتری خوب به پستشون خورده، مشتریه بره ضرر می‌کنن… عزت‌الله‌خان چشمی برای او گرد کرد

و با گفتن “بابا فرداشب منتظرتیم! تلفن را قطع کرد و گفت: ــ دخترجون، حرف حسابت چیه؟! دو ساعته مخ ما رو خوردی! نیش دختر تا بناگوش باز شد و گفت: ــ به جان آقا روزبه، دیشب خواب دیدم توی این حجره، یه انگشتر عقیق دارم… عقیق خیر و برکته، من میدونم داد و ستد ما پر از خیر و برکته! خدا رو چه دیدین، شاید این تازه اول کار ما باشه… جان روزبه‌جان از خودم در نمی‌آرمها، خواب دیدم… تا این فرشو از ما نخرین محاله از اینجا بریم!… من دلالو حذف کردم و اومدم مستقیم با خودتون طرف بشم، اینجوری هم به نفع ماست هم شما! روزبه کتری برقی را زد و همان‌طور سیخ و سنگ خیره شد به آن! افکار موذی تمام مسیر کاشان تا خانه، مغزش را جویده بود!

جویده و جویده و تف کرده بود در صورتش!… عذاب وجدان داشت می‌کشتش! چرا درست همین روزها که کیوان مصمم شده بود سر و سامان بدهد به زندگی‌اش و… کیوان جوان‌تر بود! تازه‌نفس‌تر و… تجربه‌ی قبلی نشان می‌داد کیوان عاشق شود از دل و جان مایه می‌گذارد برای عشقش و… برای اولین بار طی عمر سی و چهارساله‌اش بدون فکر و نسنجیده تصمیم گرفته بود!… برای اولین بار طی عمرش خطر را حس کرده بود آن هم این همه نزدیک… بیخ گوشش… برای اولین بار طی عمرش دلش نخواسته بود فداکاری کند! برای اولین بار طی عمرش خودخواهانه تصمیم گرفته بود.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
رمان نمک گیر روایت پرستو بی‌باک است که باز هم برای خودش دردسر درست کرده است. مشکلی که اگر به گوش خانواده مادریش برسد باید کارگاه قالی بافی مورد علاقه‌اش را برای همیشه جمع کند و به تهران برگردد. او فرش هایش را بدون سند و مدرکی به پیرمردی فروخته که اکنون فوت کرده است! روزبه جهانگیری، تاجر جوان اما پر تجربه‌ی فرش، بعد از گذشتن چند ماه، هنوز ساهپوش پدرش است! پدری که همیشه سعی کرده است خود را در کار جدا از او نگه دارد. درست میان همین مشغله های فکری و کاری، پرستو سر راهش سبز می شود و ادعا دارد پدرش به او پولی نپرداخته! روزبه شک ندارد که پرستو قصد تلکه کردن او را دارد مخصوصا که پدرش اهل خریدن فرش دستی نبوده اما…
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: نمک گیر
  • ژانر: عاشقانه، طنز
  • نویسنده: میم بهارلویی
  • ویراستار: به بوک
  • تعداد صفحات: 977
  • حجم: 7 مگابایت
  • منبع تایپ: به بوک
لینک های دانلود
  • Admin
  • 60 بازدید
لینک کوتاه:
دیگر آثار
ورود کاربران

درباره ما
به بوک
دانلود رمان, رمان, دانلود رمان عاشقانه, رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, رمان جدید, رمان ایرانی, رمان بوک, دانلود رایگان رمان بدون سانسور pdf
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!