دانلود رمان یاس از نیایش آرا

دانلود رمان یاس از نیایش آرا

موضوع اصلی رمان یاس

یاس دل به مردی بسته که گذشته‌ای پیچیده دارد؛ امیر، مردی طلاق‌گرفته با فرزندی کوچک، حالا با دختری روبه‌روست که پدرش این عشق را نمی‌پذیرد… و خودش هم درگیر پشیمانی‌ست. در اوج این سردرگمی، پای ارشام به زندگی یاس باز می‌شود و با پیشنهادی جدی، ورق برمی‌گردد. اما سرنوشت بی‌رحم‌تر از آن است که فکر می‌کردند: امیر، شوهر دخترخاله‌ی ارشام است… و این راز، آرامش تازه شکل‌گرفته را تهدید می‌کند.

مقداری از متن رمان یاس

نازلی با تعجب به خاله اش نگاه کرد… -شما هم هستین خاله جون! اومدم از ارشام یه سری بزنم اون که از من یه خبر نمی گیره! مادر جون بغلش کرد و تو گوشش هر چی بود گفت چون نازلی اخم کرد… اومد تو و در و بست با من سلام کرد و گفت. -ببخشید عزیزم مزاحم شدم. به ارشام نگاه کردم که اخم کرده بود. -سلام،نه خیلی خوش اومدی. دست شو برد سمت ارشام و گفت. -سلام پسر خاله تحویل نمی گیری بی معرفت! ارشام خیلی سرد جواب شو داد. -دعوتت نکرده ام که بخوام تحویل بگیرم! نازلی ضایع شد و دست شو جمع کرد…چه بد اخلاق! رفت و پذیرای،صدای سلام کردنش با پدر ارشام می اومد و اقا جون خیلی راحت جواب شو داد. انگار نه انگار همونی بود که دیشب سر میز شام چقد عصبانی شد. ارشام اومد اشپز خونه و رو به سارا و مادر جون گفت. -شما بفرماین من هستم کمک یاس می کنم…رفتن و ما دو نفر موندیم!

-خب بهم بگو چیکار کنم؟ -چی بین تو و دختر خاله ات هست؟ با اخم برگشت و گفت -هیچی چی باید باشه! -چرا همتون با اومدن اسم اش عصبانی می شین چه برسه به خودش!! -یه دعوای قدیمی…هر چی کم تر بدونی بهتر! بگو چیکار کنم؟ -مثل همیشه داری می پیچونی! -یاس خواهش می کنم ازت تمومش کن! الان که مهمون داشتیم نمی شد سوال پیچش کنم. میز و چیدم ولی اون نشاط و سر حالی تو چهره ی هیچ کدوم شون نبود! ارشام و پدر مادرش با اخم و من و پدر و سارا با تعجب از این رفتار ها…فقط گاهی نازلی حرفی می زد که هیچ کس بهش محل نمی داد! بعد از شام پدر مادر ارشام قصد رفتن کردن…فکر کنم بخاطر حضور نازلی بود. مادر ارشام با اکراه گفت. -حتما با اژانس اومدی بیا ما می رسونیمت! نازلی هم بدون هیچ مخالفتی رفت. حدس زدن اینکه می خواستن از ما دورش کنن سخت نبود! با ظرف میوه رفتم پذیرای و تعارفشون کردم.

پدرم از ارشام پرسید. -مشکلی با خاله ات دارین پسرم؟ -بله متاسفانه مال گذشته است. با هر کلمه اش بیشتر اخم می کرد انگار رفته بود به گذشته! پدرم دیگه چیزی نپرسید و بعد از چند دقیقه رفتند. درو بستم و بلند گفتم. -عجب مهمونی شد! زهر مار همه شد به لطف… هنوز حرفم و تموم نکرده بودم،ارشام با صدای بلند گفت. -انقد تیکه ننداز یاس،بسه دیگه! -دروغ می گم همه چی خوب بود ولی با اومدن دختر خاله ات همه چی خراب شد. چی بینتون که به من نمی گی؟ مثل همیشه سکوت کرد و هیچی نگفت. تلفن اش زنگ خورد…جواب داد و پاشد رفت تو اتاق درم بست! -سلام پدر. -تو مگه بهش زنگ نزدی؟ -نه یادم رفت فراموش کردم! -خیلی بد شد پیش پدر یاس بچه که نیست حتما فهمیده! -اره سوال کرد ازم. یاسم همه اش می پرسه،شک کرده نمی دونم چی بهش بگم! -من با نازلی حرف زدم. میگه من به ارشام چیکار دارم رفتم حالشو بپرسم!

این خون سردی نازلی من و می ترسونه! دلم نمی خواد بگم ولی اخرش زنت می فهمه دیر یا زود! -بعد از سکوت طولانی خدافظی کردم و تلفن و انداختم رو تخت جرئت گفتن به یاس و نداشتم… ظرفا رو شستم و اشپز خونه رو مرتب کردم. رفتم تو اتاق ارشام رو تخت نشسته بود و گوشی اش کنارش بود. سرشو تو دست اش گرفته بود،معلوم بود خیلی ناراحت! لباسم و عوض کردم و جلوی اینه نشستم و موها مو شونه کردم… نگاه شو حس کردم ولی بهش توجه نکردم. واقعا خسته شده بودم پنهان کاری تا چه حد! مگه من بچه ام نفهمم. چی می شد یکم خبیث بشم…یه رژ قرمز برداشتم و به لبم کشیدم و پاشدم لباس خواب حریر مشکی مو پوشیدم… یه نگاه به ارشام انداختم. تو چشم هاش یه برق خوشحالی بود. یه پوز خند بهش زدم و رفتم رو تخت پشتم و بهش کردم و خوابیدم. -این الان تحریم یاسی خانوم؟ داشتیم!! جواب شو ندادم. -یاس قهری الان؟

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
یاس دل به مردی بسته که گذشته‌ای پیچیده دارد؛ امیر، مردی طلاق‌گرفته با فرزندی کوچک، حالا با دختری روبه‌روست که پدرش این عشق را نمی‌پذیرد... و خودش هم درگیر پشیمانی‌ست. در اوج این سردرگمی، پای ارشام به زندگی یاس باز می‌شود و با پیشنهادی جدی، ورق برمی‌گردد. اما سرنوشت بی‌رحم‌تر از آن است که فکر می‌کردند: امیر، شوهر دخترخاله‌ی ارشام است... و این راز، آرامش تازه شکل‌گرفته را تهدید می‌کند.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: یاس
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده: نیایش آرا
  • ویراستار: به بوک
  • تعداد صفحات: 250
  • حجم: 2 مگابایت
  • منبع تایپ: به بوک
خرید کتاب
55,000 تومان
  • Admin
  • 87 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
ورود کاربران

درباره ما
به بوک
دانلود رمان, رمان, دانلود رمان عاشقانه, رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, رمان جدید, رمان ایرانی, رمان بوک, دانلود رایگان رمان بدون سانسور pdf
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!