دانلود رمان قمصور از صبا ترک

دانلود رمان قمصور از صبا ترک

موضوع اصلی رمان قمصور

یاسمن فقط یک دختر ساده نیست؛ او قربانی یک معامله‌ست! با گذشته‌ای پُر از درد و بی‌پناهی، حالا توسط خانواده‌اش فروخته شده تا همسر حاج اکبر شود… اما درست وقتی همه‌چیز قطعی به‌نظر می‌رسد، ورق برمی‌گردد! او قرار است عروس محراب باشد؛ پسری که خودش درگیر عشق دیگری‌ست. آیا این ازدواج اجباری به عشق ختم می‌شود یا زخمی تازه بر دل یاسمن خواهد نشست؟

مقداری از متن قمصور

تماس که قطع میشود نه جهان را میبینم و نه یاسر را، انگار دود شده اند. در را می بندم خانه ها دیگر مثل سابق نیست. بچه که بودیم گاهی برای شیطنت و گشت و گذارهای پسرانه با بچه های محل جمع میشدیم برای سرک کشیدن به محله های دیگر. این قسمت شلوغ بود و مردم سطح پایین تری داشتند، خانه های تودرتو و کوچک یک دفعه میدیدی در یک خانه که چند اتاق بود چندین خانواده زندگی میکردند جاهای شلوغ هم همه نوعی آدم ا هم همه نوع بود، از خوب تا بد، پول کم و جای ارزان دلم میرود برای یاسی. صدای فحش دادن های رکیک زنی از پنجره باز یک خانه قدیمی و کهنه می آید و پسربچه هایی که با هم دعوا میکنند. قدیم تر بچه ها این قدر تمیز و شسته رفته نبودند.

فصل مدرسه کله های کچلمان لباس ها و کفش های کهنه نونوارشان ما بچه های محله های بازاری ها بودیم. التهاب چشمانم را یک حوله نمدار که مرجان برایم آورد کمی آرام میکند اما سرم درحال انفجار است. سمیرا و بچه ها رسیده بودند و خانه کوچکمان شلوغ بود. محراب حتی یادآوری نامش هم اشکم را سرازیر می.کند. از لحظه ای که مرتضی گفت با جهان رفته، تا برگردد تا مرگ رفتم و برگشتم. صدای زنگ در آمد و فریاد مرجان که دایی اومد. از جا پریدم تا دنبال روسری و چادرم بگردم صدایش از دم در آمد. چادر سر کرده و نکرده دویدم انگار باورم نمیشد او را سالم میبینم که لبخند به لب نگاهم میکند. باز اشکم روان شد از آن استرسی که کشیدم، از خوشحالی… از اینکه دعاهایم استجابت شد

و او را خدا، سالم به من رساند پاهایم شل شد روی زمین، سر به سجده گذاشتم. فقط من میدانم و خدایم که سالم آمدن او به خانه برایم حکم زندگی دوباره داشت. عزیز دل محراب! با شو ببینمت. حتی درباره آدم هایی که آمده بودند برای نذری هم گفتم از فکرم درباره دزدی خانه هم. پاشو. کمکم کرد بلند شوم حاج اکبر گفت: برید تو اتاق آرومش کن محراب! بچه نصفه جون شد. من را روی تخت نشاند صدای اهالی خانه هنوز می آمد. سمیه با لیوانی آب قند داخل شد و به دست محراب داد و قل شد و به دست محراب بعد پشت سرش در را بست قول داده بودین، گفتین تنها … بالاخره زبانم باز شد برای گله کردن خلاف حرفش رفتار کرده بود خم شد و کف دست هایش را روی زانو گذاشت. به چشمانم خیره شد.

ببخشید چه میدونستم این جور میکنی ببین سالم اومدم دیگه گریه نکن چشات کبود شده دورش. اما مگر دست من بود؟ صاف ایستاد، کتش را درآورد و کنار من روی تخت انداخت. بازوهایش را باز کرد یعنی بغلش بروم. توان از پاهایم رفته بود، خودش جلو آمد و بلندم کرد سرم را به سینه اش چسباند. حالا که اومدم دیگه چرا این جور گریه میکنی؟! صدایش میلرزید انگار او هم بغض داشت. بلوزش از اشک هایم خیس شد. به خدا که مردم گفتم بلایی سرتون میارن. شما که نمی دونین … من طاقت ندارم چیزی تون بشه. چیزی شدن یک کلمه است اما برای من فراتر از زندگی ست؛ معنایش ویران شدن زندگی ام تکه و پاره شدن روح و قلبم بریدن نفسم است. شده کسی را آن قدر دوست داشته باشید که هر بار نگاهش میکنید در دل آرزو کنید که پیش مرگش شوید؟

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
یاسمن فقط یک دختر ساده نیست؛ او قربانی یک معامله‌ست! با گذشته‌ای پُر از درد و بی‌پناهی، حالا توسط خانواده‌اش فروخته شده تا همسر حاج اکبر شود... اما درست وقتی همه‌چیز قطعی به‌نظر می‌رسد، ورق برمی‌گردد! او قرار است عروس محراب باشد؛ پسری که خودش درگیر عشق دیگری‌ست. آیا این ازدواج اجباری به عشق ختم می‌شود یا زخمی تازه بر دل یاسمن خواهد نشست؟
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: قمصور
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: صبا ترک
  • ویراستار: به بوک
  • تعداد صفحات: 4289
  • حجم: 14 مگابایت
  • منبع تایپ: به بوک
لینک های دانلود
  • Admin
  • 103 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
ورود کاربران

درباره ما
به بوک
دانلود رمان, رمان, دانلود رمان عاشقانه, رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, رمان جدید, رمان ایرانی, رمان بوک, دانلود رایگان رمان بدون سانسور pdf
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!