دانلود رمان زخمی از زهرا علیرضایی

دانلود رمان زخمی از زهرا علیرضایی

موضوع اصلی رمان زخمی

امیرعباس حاتمی، مردی سخت‌گیر، مرموز و مستبد، به دلایلی مبهم راهی زندان می‌شود. هفت سال می‌گذرد. حالا او آزاد شده و مصمم است زندگی‌اش را از نو بسازد؛ اما درست در آستانه‌ی این شروع دوباره، گذشته دوباره سر می‌رسد… زن سابقش، کسی که با دروغ و خیانت از او جدا شده بود، حالا بازگشته؛ بی‌خبر از زخمی که هنوز در دل امیر تازه است. بازگشتی که شعله‌های خاموش خشم را دوباره زنده می‌کند.

مقداری از متن رمان زخمی

قبل از بیرون رفتن، مکثی جلوی در کرده و نیم نگاهی به او انداختم. _نمی دونم! لزم نیست بیدار باشی؛ بخواب! در را باز کرده و از ساختمان بیرون رفتم و همان لحظه صدای خداحافظی‌اش را شنیدم. یقه‌ی بارانی چرم و بلندم را تا روی گوش‌هایم بال آورده و کلاه پشمی را تا جایی که می‌شد، تاروی ابروهایم پایین آوردم. این بار مقصد فرق داشت. بنابراین باید بیشتر از قبل جانب احتیاط رعایت می‌شد. گوشی در جیبم زنگ خورد. قبل از اینکه بتوانم جواب بدهم، قطع شد و پشتش پیام آمد. _ «دیرنکن!» لبخندی سرد وخشک روی لبانم نشست. پا در کوچه گذاشتم. آنچنان تعلیم دیده بودم که حتی با یک صدای کوچک هم بایدحسابی حواس جمع باشم. باحوصله گوشی را توی جیب سر دادم و این بار از قصد پیاده تاسر چهار راه رفتم. شاید نیم ساعت پیاده روی کردم و بعد هم باچشم چشم کردن، به آژانسی که کمی بالاتر از چهارراه بود

رسیدمو از آن تقاضای یک تاکسی کردم. نامحسوس همه‌ی اطرافم رازیر نظر داشتم. یک خیابان پایین‌تر از مقصد، کرایه را حساب کردم و پیاده شدم. دست در جیب، سرم را در یقه پنهان کردم و به سرعت آن خیابان را پای پیاده رفتم وخودم رابه در پشتی رساندم. ستوان جلویدر با دیدنم، پاکوبید و خواست ادای احترام کند که آهسته گفتم: _نیازی نیست! اشاره زدم در را باز کند. چشمی گفت و در را به رویم باز کرد. پاداخل سالن دایره‌ی مبارزه با مواد مخدر گذاشته و پله‌ها را دوتایکی بال رفتم. جلسه در اتاق فرماندهی برگزار می‌شد. جز سروان همت و گروهبان کارگر، کسی در طبقه‌ی دوم نبود. به محض دیدنم احترام گذاشتند و سروان در را برایم باز کرد و کنار ایستاد. بی حرف وارد اتاق شدم و در را پشت سرم بستم. سرهنگ جهانبخش، بالی اتاق و یاشار و مهرداد موحدی هم دوطرف میزنشسته بودند. سلام کردم و بی‌میل ادای احترام کردم.

جلو رفتهو با کشیدن یکی از صندلی‌ها کنار یاشار نشستم. کلاه از سر برداشتم و دستی به موهای کوتاه سرم کشیدم. همان لحظه سرهنگ چرخید و با ریموت صفحه‌ی را روی مانیتور جلوی رویمان، آورد. سردار افضلی، آن سمت به صورت آنلاین و مستقیم جلسه را پیگیری می‌کرد. همه به احترامش از جا بلند شدیم و با فرمان آزاد باشی که داد دوباره نشستیم. سردار افضلی بسم الله‌ گویان خطاب به سرهنگ گفت: _خب سرهنگ، من منتظرم، شروع کنین! سرهنگ پوشه‌ای را از جلوی دستش برداشت و از جا بلند شد. یک راست به طرفم آمد و پوشه را کنار دستم گذاشت و گفت: _سردار، سرگرد حاتمی که معرف حضورتون هست! سردار سرتکان داد و بله‌ای محکم گفت. سرهنگ که سرجایخود برگشت، با تک سرفه‌ای صدایم را صاف، پوشه را باز و شروع کردم. _همون طور که مستحضر هستین، از اواسط سال نود پرونده ایبه دایره‌ی ما فرستاده شد

که از یه باند بزرگ مافیای قاچاق مواد مخدر حرف می‌زد. یه سرش این جا بود و سر دیگش… به کشورای حوزه‌ی خلیج فارس و از طرف شرق هم به افغانستان، پاکستان و هند وصل می‌شد. من به عنوان نفوذی تیم عملیاتدایره‌ی مبارزه با مواد مخدر، با نامه‌ی رسمی شخص شما، هفت ساله که دارم گروهک به گروهک همه رو پیدا، کشف و بعد ازاون با کمک تمام اعضای گروه، باندها رو دستگیر می‌کنم. اماسردار در طول این هفت سال هیچ کس و هیچ باندی سرکردهی اصلی رو نه دیده و نه شناخته! و اما نکته‌ی مهم… از جا بلند شده صفحه‌ی دیگری از پرونده آوردم و پوشه را بالگرفتم. _نکته‌ای که باعث شک همکاران و خودم شد این بود؛ از سالنود و شش به طرز عجیبی ما بیشتر از نوزده پرونده‌ی مفتوح داشتیم که همه‌ی متهمانش، فاقد سو سابقه‌ی کیفری بودند. قضیه از جایی شروع شد که اولین پرونده در سال نود و شش زیر دست بچه‌ها رسید.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
امیرعباس حاتمی، مردی سخت‌گیر، مرموز و مستبد، به دلایلی مبهم راهی زندان می‌شود. هفت سال می‌گذرد. حالا او آزاد شده و مصمم است زندگی‌اش را از نو بسازد؛ اما درست در آستانه‌ی این شروع دوباره، گذشته دوباره سر می‌رسد... زن سابقش، کسی که با دروغ و خیانت از او جدا شده بود، حالا بازگشته؛ بی‌خبر از زخمی که هنوز در دل امیر تازه است. بازگشتی که شعله‌های خاموش خشم را دوباره زنده می‌کند.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: زخمی
  • ژانر: عاشقانه، انتقامی
  • نویسنده: زهرا علیرضایی
  • ویراستار: به بوک
  • تعداد صفحات: 1405
  • حجم: 9 مگابایت
  • منبع تایپ: به بوک
لینک های دانلود
  • Admin
  • 13 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
ورود کاربران

درباره ما
به بوک
دانلود رمان, رمان, دانلود رمان عاشقانه, رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, رمان جدید, رمان ایرانی, رمان بوک, دانلود رایگان رمان بدون سانسور pdf
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!