دانلود رمان ثانیه های امید از shrn zynab

دانلود رمان ثانیه های امید از shrn zynab

موضوع اصلی رمان ثانیه های امید

دختری بودم ربوده‌شده، اسیر دست قاچاقچیان انسان… زندگی‌ام با تاریکی انتقام درآمیخت و بارها طعم تلخ مرگ را چشیدم، اما هر بار مرگ، مرا واگذاشت. در دل این کابوس، عاشق کسی شدم که سایه‌اش بر تمام رنج‌هایم سنگینی می‌کرد؛ مردی که جان من و صدها دختر دیگر در دستان بی‌رحمش بود. نمی‌دانم چطور، اما روزی چشم باز کردم و دیدم بر قله‌ی دنیای مد و فشن ایستاده‌ام. این فقط بخت نبود؛ انگار خودِ سرنوشت دستی بر سرم کشیده بود. رویایی که ای کاش فقط متعلق به ذهن نبود. کاش آدم‌های بیشتری مثل من از دل تاریکی، راهی به سوی نجات پیدا می‌کردند… تا این چرخه‌ی رنج را بشکنند.

مقداری از متن رمان ثانیه های امید

صدران با همون خنده جلو رفت و گفت صبح ازت پرسیدم سوپ بلدی یا نه..واسه همین بود وسیلم و میدم سوبه بلدی یا نه. واسه هم دیگه حالا چی بختی… ببینم صدران که سمت قابلمه کوچیک روی اجاق رفت اباذر هم سریع دستکش ها رو در آورد و سعی کرد جلوی صدرا رو بگیره. قربان ولی زیاد نمونده ازش بزارید ببرم برای دختره بخوره. با باز کردن در قابلمه بوی بدی توی آشپزخونه پیچید صدران سریع درشو گذاشت و با دست جلوی بینیشو گرفت. چیه این اباذر؟ مسموم نشده باشه دختره؟؟ میگفتی از بیرون براش بگیرن. اباذر با حوله دستشو خشک کرد و زیرلب حرص زد خواستم اینکارو کنم آقا ولی گفت سوپ خونگی میخوادا. صدای قهقهه صدران که بالا رفت منم بیخیال آب خوردن شدمو با خستگی از آشپزخونه خارج شدم

نگاه متاسفی به بادیگاردم انداختم کارمو دست کی سپردم. فقط دنبال این هستن که از زیر کار در برن. دکمه های سر استینمو باز کردم و از پله ها بالا رفتم در اتاق نیمه باز بود و صدای عطسه زدن ایلی میومد پس بیدار بود!! بقیه دکمه های پیراهنمو هم باز کردم و از تنم خارجش کردم. پشتش به من بود و انگار هنوز متوجه حضورم نشده بود. پشتش دراز کشیدمو سعی کردم تو جلد آرتیان احساسی و علاقه مند فرو برم آرتیانی که آیلی فکر میکنه دلش نرم شده و قراره به زودی دست از سرش برداره ایلی که سمتم چرخید دست راستمو بالای سرش رو بالشت گذاشتمو بهش تکیه دادم. به چشمای سرخ و ملتهبش خیره شدم و گفتم اباذر بد ازت شکاره من نبودم چیکاراش کردی؟

عین بچه های کوچیک بینی شو بالا کشید و با صدای گرفته آروم گفت اونم اذیتم کرده بود قبلا تازه با اون سوپ مسخره ای که به خوردم داد شکمم درد گرفته. لبخند کوچیکی رو لبم نشست تو نبودی سوپ خونگی میخواستی؟! سرفه ای کرد و با لحن طلبکار و شاکی گفت من چمیدونستم اندازه جلبک هم از آشپزی سر در نمیاره. در ثانیه صورتش گرفته شد و سرشو پایین انداخت. انگار که یاد گذشتش افتاده باشه تو فکر رفت و بغضی که ته صداش بود اخمامو تو هم کشید. انگار که یاد گذشتش افتاده باشه تو فکر رفت و بغضی که ته صداش بود اخمامو تو هم کشید. آخه دلم برای دستپخت مامان ثریام تنگ شده بودا مریض که میشدم

بابا و داداشام عین پروانه دورم میچرخیدن و مامان ثریا برام سوپ درست میکرد با سوپ های خوشمزه اون زود خوب میشدم ولی حالا. اشکی که از چشمش چکید رو با انگشتم گرفتمو چونشو بالا گرفتم. از صبح اباذر و گذاشتم کنارت که مراقبت باشه. طرفو مجبور کردی با اون هیبت و پرستیژ برات سوپ بیزه هنوزم ازم شکایت داری؟ چونش لرزید و خفه لب زد تا حالا مریض شدی از نگرانی خانوادت قند تو دلت آب بشه؟ تا حالا مامانت برات سوپ پخته؟ از پشت دندون های چفت شدم گفتم نه. انگار متوجه حرص تو صدام نشده بود که با گریه لب زد همون دیگه نمیدونی و گرنه منو… یکدفعه دستمو دورش حلقه کردمو سمت خودم کشیدم چشمای گرد شده شو نادیده گرفتمو حریص به خودم فشردمش.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
دختری بودم ربوده‌شده، اسیر دست قاچاقچیان انسان... زندگی‌ام با تاریکی انتقام درآمیخت و بارها طعم تلخ مرگ را چشیدم، اما هر بار مرگ، مرا واگذاشت. در دل این کابوس، عاشق کسی شدم که سایه‌اش بر تمام رنج‌هایم سنگینی می‌کرد؛ مردی که جان من و صدها دختر دیگر در دستان بی‌رحمش بود. نمی‌دانم چطور، اما روزی چشم باز کردم و دیدم بر قله‌ی دنیای مد و فشن ایستاده‌ام. این فقط بخت نبود؛ انگار خودِ سرنوشت دستی بر سرم کشیده بود. رویایی که ای کاش فقط متعلق به ذهن نبود. کاش آدم‌های بیشتری مثل من از دل تاریکی، راهی به سوی نجات پیدا می‌کردند... تا این چرخه‌ی رنج را بشکنند.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: ثانیه های امید
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: shrn zynab
  • ویراستار: به بوک
  • تعداد صفحات: 1867
  • حجم: 10 مگابایت
  • منبع تایپ: به بوک
خرید کتاب
50,000 تومان
  • Admin
  • 22 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
ورود کاربران

درباره ما
به بوک
دانلود رمان, رمان, دانلود رمان عاشقانه, رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, رمان جدید, رمان ایرانی, رمان بوک, دانلود رایگان رمان بدون سانسور pdf
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!