نهال و کیهان مثل خیلیهای دیگه با یک ازدواج سنتی کنار هم قرار گرفتن. کیهان از نهال، یه زن ساخت؛ نه همسر، نه شریک. یه زنِ ساکت که فقط بلد بود دوست داشته باشه. نهال هم اولش خوشحال بود. چون نمیدونست باید بیشتر از اینا بخواد. اما کمکم چشمش باز شد. به حرفهایی که هیچوقت زده نشدن. به دروغهایی که زیر ظاهر امن زندگی پنهون شده بودن. تا اینکه خیانت اومد. و باهاش همهچی رو ریخت بهم. ولی قضیه فقط این نبود. نهال باید از خودش میپرسید: کی دروغ رو شروع کرد؟ کی نقش بازی کرد؟ خائن فقط اون کسی نیست که رابطه رو میشکنه… خائن میتونه اون کسی باشه که خودش رو فراموش میکنه.
«تلبیس به معنی پوشاندن، پنهان کردن حقیقت، پنهان داشتن مکرو عیب، فریب»
خنده هایم هیستریک میشود و ادامه میدهم. من شخصیتموکم وکسر دارم من شعور اجتماعیمو کم دارم کاوه قرار نبود اینقدر توی خونه کیهان تنهایی بکشم قرار نبود هر شب اینقدر چشمم به در بمونه که خوابم ببره و نفهمم کیهان کی میاد و کی میره
کیهان کلافه میگوید: بده به فکر زندگیمونم؟ نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره؟ خنده های عصبی ام بیشتر میشود. اصلا آب توی دلم تکون نمیخوره ها، باور کن به لطف محبت های تو توی دلم سونامی شده کیهان الانم نمیفهمم سرچی داریم بحث میکنیم کاوه ابرویی بالا میدهد. پس ماجرا از سمت تو تموم شده است؟ بله چون من کارم پیدا کردم و فقط دارم بهتون خبر میدم. نهال حواست هست چی میگی؟ با صدای بلند کیهان سمتش میچرخم و لبخندی تحویلش میدهم.
کیهان زور بی خود نزن من هرکار میخوام میکنم نمیتونی جلومو بگیری تکانی میخورد دردی در قفسه سینه اش می پیچد. صورتش در هم میرود و آخی زیر لب میگوید. کاوه عصبی میگوید: بس کن نهال. داد میزنم بس نمیکنم کیهان ،بس نمیکنم. خسته شدم از بس مثل احمق ها سرمو زیر برف کردم. کاوه می خواهد جانبداری کند. بچه ها الان وقتش نیست هر دوتون کلافه هستین. کیهان نگاهش را از من میگیرد کاوه منی که میلرزم را عقب میکشد و زیر گوشم می گوید: گند زدی نهال. چپ چپ نگاهش میکنم کیهان داد میزند. -نهال اینطوری هیچی درست نمیشه به روز میگی خیانت میکنم وقتی اینه وضعیت من ولم میکنی میری هرچی میشه بدهکارم ،بهت نمیتونم، نهال دیگه نمیکشم.
دهانم باز میشود که جوابش را بدهم اما با شنیدن صدای مادرش خفه میشوم اشکی که در چشمم جمع شده را با پشت دست پاک میکنم. مادرش با خوشرویی وارد میشود کیسه های خریدش را سمت کاوه میگیرد و میگوید: – کاوه مادر به تکونی به خودت بده دستم شکست. کاوه کیسه ها را میگیرد سلامی میکنم و بعد رو به کیهان میگویم من برم دوش بگیرم شاید سر دردم بهتر شد. مجال نمیدهم کسی حرفی بزند به اتاق کیهان میروم و خودم را داخل حمام می اندازم. دوش را باز میکنم و بعد نهالی هستم که زار میزند. روی زمین مینشینم زیر دوش و خودم را بغل میکنم ده روز است اینجاییم ده روز است کیهان مقابل چشم هایم است. گاهی چنان در چت کردن غرق میشود که انگار نه انگار بقیه هم هستند، گاهی مادرش به او تشر میزند.
جز بعضی از کارهای مهم شرکت که تلفنی با او هماهنگ میشود یا سوالی را جواب میدهد بقیه را به زمانی موکول کرده اند که حالش بهتر شده باشد. همکارانش می آیند و برایش آرزوی سلامتی میکنند هر زنی که می آید میمیرم و زنده میشوم مبادا همان باشد. همانی که صدایش را شنیدم هرکار میکنم به چشمش نمی آیم مرا نمیبیند و امشب در حالیکه PMS لعنتی. هورمون هایم دیوانه ام کرده اند بحث کار را پیش میکشم تا دیوانه اش کنم. حس میکنم دیگر رفتارهایی که از خودم نشان میدهم عادی نیست. من نه کار پیدا کرده ام و نه کاری دارم فقط وقتی دیدم کیهان دو روز است جز چت کردن با معشوقه اش کاری نمیکند دیوانه شده ام. کاوه بیشتر وقت ها نیست یکی دو شب را در خانه مجردی اش گذراند.
نهال و کیهان مثل خیلیهای دیگه با یک ازدواج سنتی کنار هم قرار گرفتن. کیهان از نهال، یه زن ساخت؛ نه همسر، نه شریک. یه زنِ ساکت که فقط بلد بود دوست داشته باشه. نهال هم اولش خوشحال بود. چون نمیدونست باید بیشتر از اینا بخواد. اما کمکم چشمش باز شد. به حرفهایی که هیچوقت زده نشدن. به دروغهایی که زیر ظاهر امن زندگی پنهون شده بودن. تا اینکه خیانت اومد. و باهاش همهچی رو ریخت بهم. ولی قضیه فقط این نبود. نهال باید از خودش میپرسید: کی دروغ رو شروع کرد؟ کی نقش بازی کرد؟ خائن فقط اون کسی نیست که رابطه رو میشکنه... خائن میتونه اون کسی باشه که خودش رو فراموش میکنه.
«تلبیس به معنی پوشاندن، پنهان کردن حقیقت، پنهان داشتن مکرو عیب، فریب»