دانلود رمان افسونگر از هما پور اصفهانی

دانلود رمان افسونگر از هما پور اصفهانی

موضوع اصلی رمان افسونگر

این رمان روایت زندگی دختری رنج‌دیده به نام افسونه است؛ دختری که در خانه‌ای پر از تاریکی و درد بزرگ شده. پدری خشن و بی‌رحم همواره آزارش می‌دهد و برادری که نه تنها پناهش نیست، بلکه بارها مرزهای انسانی را زیر پا گذاشته. در یکی از همان روزهای تلخ، برادرش در یک درگیری او را زخمی می‌کند. همین اتفاق، سرآغاز فصل تازه‌ای از زندگی افسونه می‌شود. جایی که با دنیل، وکیل سرشناس و اهل انگلستان، آشنا می‌شود… و این دیدار، همه‌چیز را برایش تغییر می‌دهد.

مقداری از متن رمان افسونگر

لبخند زد و از توی وسایلش لاک همرنگ لباسم رو خارج کرد و اومد به سمتم. دستامو گذاشتم روی پاش و اون هم مشغول لاک زدن شد، وقتی دستم تموم شد، پاهامو از توی صندل ها در اوردم و گذاشتم جلوش، نگاهی به ناخن های کشیده و کمی بلند پاهام انداخت و سرش رو به نشونه ای بابا تکون داد و خندید! منم خندیدم، کار لاک زدن یه ربعی وقت گرفت! به کمک سوفی فوتشون کردیم تا خشک شدن و بعد دوباره صندل هام رو پوشیدم، آخرین نگاه رو توی آینه به خودم انداختم و رفتم سمت در. حسابی دیر شده بود! خرامان خرامان از اتاق خارج شدم و رفتم سمت پله ها! پاشنه های صندل هام کمی بلند تر از حد نرمال بود و نمی تونستم زیاد تند راه برم. بالای پله ها که رسیدم سعی کردم نفس عمیقی بکشم و خونسرد باشم. این مهمونی همون چیزی بود که خیلی وقت بود منتظرش بودم. آشنایی با همه اطرافیان دنیل و اذیت کردنشون.

آره… این چیزی بود که من می خواستم. کلی اعتماد به نفس دوید زیر پوستم و قدم اول رو رفتم پایین، قدم های بعدی خیلی راحت تر شده بود. سرم بالا گرفته بودم و یه تای ابروم هم ناخودآگاه بالا رفته بود، دستم رو روی نرده گذاشته بود و با خودم می کشیدمش پایین، با دست چپم کمی لباسم رو بالا گرفته بودم تا مزاحم راه رفتن نشه، کم کم همه داشتن متوجهم می شدن و به سمتم می چرخیدن. صدای پچ پچ ها داشت خاموش می شد و تنها صدایی که به گوش می رسید صدای بلند موسیقی بود. نگاه مردها پر از تحسین و نگاه اکثر زنها پر از کینه بود. خدای من اینجا مهمونی بود یا سالن مد؟! تا به حال پا به همچین مهمونی نذاشته بودم. همه خانوم ها لباس رسمی و شب پوشیده بودن! اونم چه لباس هایی! مردها هم همه با کت شلوار و کروات و برخی با پاپیون! داشتم با نگاه دنبال دنیل می گشتم، دیدمش! کنار میز نوشیدنی ها ایستاده بود

و به من خیره شده بود، قسم می خورم که حتی پلک هم نمی زد، دستش رو به صورت قائم نگه داشته بود و دوروثی که لباس شب بلند و تنگی به رنگ قهوه ای پوشیده بود دستش رو دور بازوش حلقه کرده بود و توی دستش بطری آب به چشم می خورد. دنیل هم حسابی خوش تیپ شده بود، کت شلوار مشکی و پیراهن سفید، همراه با پایپیون مشکی. کنارشون، ادوارد ایستاده بود با کت شلوار قهوه ای و کروات همرنگ. نگاه اون به من از نگاه دنیل هم بدتر بود، در یک لحظه جامش رو گذاشت روی میز و با سرعت راه افتادم سمت پله ها. چند پله دیگه بیشتر باقی نمونده بود. همین که پام رسید کف سالن ادوارد هم رسید بهم. بهش لبخند زدم، اونم صورتش با لبخندی زیباتر شد، دستم رو گرفت توی دستش و به نرمی روی دستم رو بوسید. اولالا! پرنسسی شده بودم و خبر نداشتم! ادوارد سرش رو بالا آورد و با صدای آرومی گفت

شبیه فرشته ها شدی افسون! خیلی زیبا… همون لحظه، دنیل خودش رو رسوند کنارم، بازوم رو کشید و خواست چیزی بگه که دوروثی خودشو انداخت وسط و بی توجه به من، بدون اینکه حتی سلام کنه یا اجازه بده من چیزی بگم گفت: – بیا بریم دنیل! دخترت رو بسپار به ادوارد، خودش با همه آشناش می کنه. من می خوام برقصم… دنیل با تحکم گفت: – چند لحظه صبر کن دوروثی! دایه هم که تازه به جمع پیوسته بود گفت: – دوروثی جان، ادب حکم می کنه دنیل خودش افسون رو به همه معرفی کنه. دوروثی با صورتی که کمی قرمز شده بود گفت: – پس من می رم پیش بابا، زود بیا پیشم… حرفش که تموم شد دوباره با تحکم گفت: – خیلی زود! دنیل سری براش تکون داد و دوروثی رفت. دایه زد سر شونه دنیل و گفت: – زود باش دنیل، همه به شما خیره شدن… دنیل دستش رو انداخت دور گردنم.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
این رمان روایت زندگی دختری رنج‌دیده به نام افسونه است؛ دختری که در خانه‌ای پر از تاریکی و درد بزرگ شده. پدری خشن و بی‌رحم همواره آزارش می‌دهد و برادری که نه تنها پناهش نیست، بلکه بارها مرزهای انسانی را زیر پا گذاشته. در یکی از همان روزهای تلخ، برادرش در یک درگیری او را زخمی می‌کند. همین اتفاق، سرآغاز فصل تازه‌ای از زندگی افسونه می‌شود. جایی که با دنیل، وکیل سرشناس و اهل انگلستان، آشنا می‌شود... و این دیدار، همه‌چیز را برایش تغییر می‌دهد.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: افسونگر
  • ژانر: عاشقانه، انتقامی، درام
  • نویسنده: هما پور اصفهانی
  • ویراستار: به بوک
  • تعداد صفحات: 555
  • حجم: 5 مگابایت
  • منبع تایپ: به بوک
لینک های دانلود
  • Admin
  • 18 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
ورود کاربران

درباره ما
به بوک
دانلود رمان, رمان, دانلود رمان عاشقانه, رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, رمان جدید, رمان ایرانی, رمان بوک, دانلود رایگان رمان بدون سانسور pdf
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
hacklink |
casino siteleri |
en iyi bahis siteleri |
casinolevant |
casinolevant |
deneme bonusu |
casinolevant giriş |
casinolevant |