دانلود رمان آشوبگران از بانوی آتش

دانلود رمان آشوبگران از بانوی آتش

موضوع اصلی رمان آشوبگران

دختری‌ست از جنس طوفان، از تار و پود زخم و زمستان. در سکوت شب، اشک‌هایش بی‌صدا می‌چکند روی صورت سرنوشت. غریبه‌ای در میان چهره‌های آشنا، چون سایه‌ای بی‌قرار. آینده‌اش، همچون مه صبحگاهی، گنگ و ناپیداست… شاید امیدی، شاید تباهی.

مقداری از متن رمان آشوبگران

مریم_یه کاری هست که من میخوام برای خودت و البته کشورت انجام بدی. داشتم از تعجب شاخ در می آوردم برای کشورم؟ من فقط دنبال یه کار که در آمد خوبی داشته باشه میگردم، واقعا نمیفهمیدم که چی میگفت. من_منظورتون چیه. مریم_میدونم گیج شدی اما من مدت هاست که دنبال یه فرد میگردم یه فردی که ازهمه لحاظ به اونکی ما میخوایم بخوره و تو تنها کیس مناسبی هستی که دیدم. من_میشه بیشتر توضیح بدید من اصلا متوجه نمیشم. مریم_به نظرم تا اینجا هم زیاده روی کردم اصله کاری باید همه چیز رو برات توضیح بده دنبال من بیا… وبعد بلند شد وبه سمت در رفت منم به دنبالش از اتاق خارج شدیم و جلوی یه اتاق دیگه رفتیم مریم در زد و بعد کسب اجازه وارد شد. مریم_اجازه هست داداش… یه صدایی گفت: مریم صدبار گفتم تو اداره به من نگو داداش. مریم_ای وای یادم رفت حالا اجازه هست؟

همون صداهه که الان فهمیدم صدای یه مرده گفت: بفرمایید. مریم_تنها نیستم…. وبعد به من اشاره کرد و گفت: بیاتو عزیزم. وقتی وارد شدم بایه پسرجؤون حدود بیست و هشت ساله روبه رو شدم. من_سلام آقا. مرد_سلام خانم بفرمایید وبعد به سمت مبل اشاره کرد تا بشینم و خودشم روبه روی من و مریم نشست. مریم_ایشون همون خانمیه که برات گفته بودم همون که میخواستم خدمتکار مامان بشه اما بعد تغییر نظر دادم ودیدم که با اون کسی که تو ذهنمونه خیلی شباهت داره. روبه من کرد و گفت. مرد_خانم من فرزاد پارسا هستم و سرگرد این اداره شاید حرفایی که بهتون میزنم براتون کمی عجیب وشاید هم خیلی عجیب باشه اما این رو هم بدونید که ما از سر ناچاری و البته تنگیه وقته که داریم این موضوع رو باشما درمیون میزاریم و تقاضای کمک داریم.حسابی گیج شده بودم نمیدونم کجا داشتم میرفتم.

فقط میدونم که دارم راه میرم به حرفای اون پسره فکر میکنم… چطور ممکنه اونا ازم میخوان که یه نفوذی بشم و با اونا وارد یه باند بشم. غیره ممکنه انگار که دارم خواب میبینم اصلا نمیتونم باور کنم. من نارینه سمائی دختر یه مسافرکش یه دختر با مدرک دیپلم میخوام یه نفوذی بشم. اونابهم فرصت دادن تا خوب فکرام رو بکنم وتا فردا بهشون خبر بدم چون اصلا وقت ندارن. سرنوشت داشت من و تا کجا میکشوند اونا حتی بهم گفتن ممکنه تا قبل عملیات اونا بفهمن ما نفوذی هستیم و کشته بشیم. حتی گفتن اگه جوابم منفی باشه نباید کسی از این موضوع خبر دار بشه. من فقط یک روز وقت برای فکر کردن داشتم. گفتن اگه قبول کنم باید با خانوادم قطع رابطه کنم. تو اون لحظه پوسخندی تو دلم بهش زدم کدوم خانواده. اونا که دیگه نیستن… تنها کسایی که برام موندن پانیذ و صدرا هستن… من از همین الان میدونم جوابم به اونا چیه.

آره من بین بد و بدترین باید یکی رو انتخاب کنم چون اصلا خوبی وجود نداره و من انتخابم رو تو همون جا کردم قبل از اینکه پام رو از کلانتری بزارم بیرون. من_قبوله. مریم_یعنی واقعا قبول کردی نارینه اصلا تو میدونی چقد این کار سخته. من_هرچقدرم سخت باشه من تا آخرش پاش هستم… مریم_خوشحالم که انقدر جدی هستی نارینه… واقعا خوشحالم بیا باید به فرزاد هم خبر بدیم دستم و کشید و به سمت اتاق اون پسره که اسمش فرزاده بود برد در زد بعد کسب اجازه وارد شد مریم_اجازه هست قربان… فرزاد_بفرمایید. مریم_نارینه قبول کرد که باما همکاری کنه…. فرزاد_خانم سمائی من دیروز هم بهتون گفتم حتی ممکنه که کشته بشید شما واقعا قبول کردید. من_بله قبوله من حتی به خواهرتون هم گفتم که تا آخرش هستم. فرزاد_خیله خب. مریم انتظار دارم تا یک هفته دیگه آماده باشه میدونی که وقت نداریم.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
دختری‌ست از جنس طوفان، از تار و پود زخم و زمستان. در سکوت شب، اشک‌هایش بی‌صدا می‌چکند روی صورت سرنوشت. غریبه‌ای در میان چهره‌های آشنا، چون سایه‌ای بی‌قرار. آینده‌اش، همچون مه صبحگاهی، گنگ و ناپیداست... شاید امیدی، شاید تباهی.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: آشوبگران
  • ژانر: عاشقانه، پلیسی، غمگین
  • نویسنده: بانوی آتش
  • ویراستار: به بوک
  • تعداد صفحات: 198
  • حجم: 5 مگابایت
  • منبع تایپ: به بوک
خرید کتاب
60,000 تومان
  • Admin
  • 47 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
ورود کاربران

درباره ما
به بوک
دانلود رمان, رمان, دانلود رمان عاشقانه, رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, رمان جدید, رمان ایرانی, رمان بوک, دانلود رایگان رمان بدون سانسور pdf
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!