موضوع اصلی رمان زهر تاوان
او، زادهی درد است و بزرگشدهی آتش. حالا برگشته، نه با دلی آرام، بلکه با کینهای که سالها در تاریکی پرورانده. آرام و مرموز، پا به میدان گذاشته تا قصاص کند؛ تا بسوزاند آنچه را که سالها در او سوخته. با افسونگری مرگبار، زهر را در جامهای طلا میریزد و تقدیر دشمنانش را بیصدا رقم میزند...
مقداری ...
موضوع اصلی رمان با سقوط دست های ما
مهم نیست در چه سنی، کجا یا چگونه برای نخستینبار عاشق شدهاید؛ چه درست، چه اشتباه... همین واژهی «اولین» وقتی کنار عشق قرار میگیرد، چنان رنگی از تقدس میگیرد که دیگر هیچ احساسی در تمام عمر، توانایی رسیدن به شکوه آن را ندارد. عشق اول! با تمام سادگی و معصومیت کودکانهاش، بیدریغ تمام ...
موضوع اصلی رمان دمپایی
همهچیز از یک ازدواج معمولی شروع میشه؛ دختری که با آرش، تنها پسر خانوادهای مرفه، ازدواج کرده. در ظاهر همهچیز خوب و آرامه، اما پشت این آرامش، شکافهایی کمکم خودشونو نشون میدن. اختلافات بالا میگیره و درست وقتی رابطه به نقطهی جدایی میرسه، آرش برای مدتی راهی سفر میشه. در نبودش، دختر برای یه معاینهی ساده به ...
موضوع اصلی رمان دلبر بلاگردان
رزا، دختری صبور و دلمهربان، در مرکز نگهداری کودکان سندرومی کار میکند؛ دنیایی پر از سکوتهای عمیق و لبخندهای ساده. اما با یک اتفاق غیرمنتظره، پای او به جایی باز میشود که هیچوقت تصورش را نمیکرد. کاخ مرموز و پُرراز خانوادهی حکمت. همتا، دوست نزدیک رزا، با دانیال، پسر مغرور و مرموز این خانواده، نامزد میکند. ...
موضوع اصلی رمان دشمن جون
طناز بزرگزاده، دردسرسازترین دختر خاندان است؛ دختری سرکش، لجباز و قانونگریز. کسی که بیتوجه به چهارچوبهای سختگیرانهی خانواده، با پسرعمواش به استخر میرود، در نوجوانی لباسهای پسرانه میپوشد و موتورسواری میکند، و حتی در مجلس روضهخوانی آقاجان، با پسرهای هیئت سر و سری پیدا میکند. صبر آقاجان که لبریز میشود، تصمیمی قاطع میگیرد: طناز باید برای ...
موضوع اصلی رمان پفک نمکی استاد
من حامی ام؛ مردی که از زخمهایش کینه ساخت و با خودش عهد بست این دنیا رو از وجود هر آدمِ ظالمی پاک کنه. فکر میکردم راهی که میرم، فقط با انتقام و عدالت معنا داره... غافل از اینکه، یه روز در میانهی همین راه تاریک، دختری سر راهم قرار میگیره که همهچیز رو عوض ...
موضوع اصلی رمان دیوانه ی رقاص
لقبش ویکتور بود، اما همه خوب میدونستن که با وا دادن بیگانهست. مردی که فقط شنیدن اسمش کافی بود تا لرزش، مثل نسیمی سرد، از ستون فقرات آدم رد بشه. خودش میگفت قلبی نداره. یخزده، بیرحم، تسلیمناپذیر. اما چه کسی فکر میکرد یخِ دل ویکتور، یه روز با چرخشهای بازیگوش و جسور یه رقاص فرفری ...
موضوع اصلی رمان نوش دارو
پتو از روی بدن نوشین سر خورد و زمین افتاد. بیحرف زودتر از مایکل از اتاق خارج شد. داخل سرویس بهداشتی، دست و رویش را شست و ناگهان تمام تنش باز لرزید. هوای خوبی بود، بهاری و دلچسب، پس چرا او میلرزید؟ شاید زیادی ضعیف شده بود.
مقداری از متن رمان نوش دارو
همچنان که میلرزید و اشک ...