دانلود رمان مستی از فاطمه کاکاوند

دانلود رمان مستی از فاطمه کاکاوند

موضوع اصلی رمان مستی

یه مرد به اسم دیاکو، وسط دعوا و دوندگی برای گرفتن اموالش، دختری رو می‌دزده که چند ساله زیر نظرش داشته و حواسش بهش بوده، بدون این‌که خود دختر چیزی بفهمه.

مقداری از متن رمان مستی

اعصابم بهم ریخت کثافطا رفتم توی اتاق مستانه همچنان گریه میکرد اشکاش رو پاک کرد و اومد سمتم و گوشیو ازم گرفت مشخص بود جاییش درد میکنه ولی تظاهر میکنه خوبه گوشیشو دراورد و ب یه قلب صورتی زنگ زد ک گوشی نشمین بود چون صدا از کیف اون میومد ناامید قطعش کرد و نشست زیر پنجره ی اتاقو سرشو گذاشت روی زانوهاش و شروع کرد به گریه. -بسته دیگه الان خشک میشی تمام آب بدنت رفت الان واسه نشمینه گریت ؟؟برم بیارمش؟؟ +باباش خیلی بهش گیر میده اگه کاری کرده باشه حتما میکشش احتمالا ببره تست بکارت بگیره ازش بیچاره شدیم حتی نمیتونم تصور رفتار میعاد رو بکنم حتما میکشه منو. -پاشو نشین روی زمین سرده نگرانم نباش درستش میکنم مهران کاریم کرده باشه پاش میمونه. +قبل اینکه پای کارش بمونه نشمین هفتا کفن پوسونده.

بعدش گوشیواز کنارش برداشت و یه شماره دیگه گرفت. یکم معطل شد بعدش یارو جواب داد. +سلام دلی خوبی. +نه خوب نیسم، دلی مطبی؟؟؟ +مریض داری؟؟ +نمیدونم کی بود! +کی بیایم؟؟ +باشه خوبه هیچی قبلش لازم نیس؟؟ نگاهی متعجب و وحشت زده بهم انداخت منم چشمامو باریک کردم و عصبی نگاهش کردم زد زیر گریه. +اصلا یادم نیس نمیدونم، الان باید چیکار کنم؟؟ داروخونه برم؟؟ +باشه باشه فعلا. اشکاشو پاک کرد -چی بهت گفت؟؟؟ من من میکرد که یه حرفیو بزنه یا نزنه. -چی میخوای بگی؟؟ -داری دور برمیداری اگه ساکتم واسه اینه که با خودت کنار بیای دستمو کشیدم زیر دلش ک نگاهش دوید روی دستم. -بلایی سرش بیاد تا هفت نسل قبلت و هفت نسل بعدت بلایی سرشون میارم ک آرزوی مردن کنن روزی ده هزار بار. +برو ب درک دستمو ول کن.

-نوبت ترمیمت کیه؟؟؟ +ب تو چه؟؟ زبون درازی نکن الان یبار دیگه تختو به خون میکشم. +آشغال. -کیع؟؟ +ی ساعت دیگه.  ولش کردم داشت خیره نگام میکرد. اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق مهران پشت در وایسادم صدایی نمیومد. در زدم ولی ظاهرا خوابشون سنگین بود چند بار دیگه هم در زدم ک صدای مهران بلندشد. اه. -مهران پاشو بیا بیرون. باشه الان میام. هنوز یه قدم نرفته بودم ک اتاق مهرانم منفجر شد این بار نوبت آبغوره گیریه نشمین بود. مهران ادم صبور و زیرکی بود مطمعنم الان دختره رو خر میکرد. برگشتم اتاقم مستانه بازم کنار پنجره نشسته بود روی پارکت. نشستم روی تخت. -روی زمین نشین خودت اذیت میشی. جوابمو نداد. -نشمین و مهران دارن دعوا میکنن الان میان. بازم ساکت موند. -خودم میبرم میرسونمت بیمارستان که نمیتونی بری با این وضعت اول بریم یه چیزی بدم بخور بعد میبرمت خونه استراحت کن.

حتی نگاهمم نمیکرد. داشت کلافم میکرد با این بی اعتنایی هاش. در اتاق زده شد و بعدش مهران اومد داخل. نگاهی به نشمین و بعدش به من کرد بعدشم نگاهی به تخت انداخت. محکم زد توی پیشونیش. روز اولم بهت گفتم دختره گناهی نداره گناهه پدرشو ننویس پای این بچه. – تو کارای منم دخالت نکن. جدی؟ پس بهم زنگ نزن دیگه. پاشو آبجی من ببرمت اشتباه کردم گفتم دیشب بیاین اینجا پاشو من برم نشمینو بیارم. -هر جایی میخوای ببری اون دخترو ببر مستی جایی نمیره. باید یه کاری میکردم این بی اعتناییش نسبت من از بین بره روی مخم بود. دیاکو کوتاه بیا سر جدت. -برو مهران این دوستاتم بگو لباس بپوشن بعد دخترَرو از اتاق بیار بیرون. -تا وقتی که به حرفم گوش کنه آره!! +اگه نذاری بزم به میعاد زنگ میزنم. -بزن ببینم میتونه جواب بده. -از روی اون زمین کوفتی بلند شو.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
یه مرد به اسم دیاکو، وسط دعوا و دوندگی برای گرفتن اموالش، دختری رو می‌دزده که چند ساله زیر نظرش داشته و حواسش بهش بوده، بدون این‌که خود دختر چیزی بفهمه.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: مستی
  • ژانر: عاشقانه، اجباری
  • نویسنده: فاطمه کاکاوند
  • ویراستار: به بوک
  • تعداد صفحات: 205
  • حجم: 1 مگابایت
  • منبع تایپ: به بوک
خرید کتاب
50,000 تومان
  • Admin
  • 43 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
ورود کاربران

درباره ما
به بوک
دانلود رمان, رمان, دانلود رمان عاشقانه, رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, رمان جدید, رمان ایرانی, رمان بوک, دانلود رایگان رمان بدون سانسور pdf
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!