دانلود رمان اوراکل از هما پور اصفهانی

دانلود رمان اوراکل از هما پور اصفهانی

موضوع اصلی رمان اوراکل

اتاق غرق در تاریکی بود. نه چراغی روشن بود، نه حتی نور کم‌رنگی از خیابان می‌توانست از پس پرده‌های کلفت عبور کند. طبق عادت، لحاف سنگین را کنار زده بود و با اثر قرصی که خورده بود، به خواب نیمه‌عمیقی فرو رفته بود. خوابی که انگار تازه یک ساعت از آن گذشته بود، بی‌هیچ آگاهی از اطراف.

مقداری از متن اوراکل

مهراد رسید پشت در پشت بام. قفل در را باز کرد و پرید بیرون و در را پشت سرش بست. همان لحظه صدای کوبیده شدن در خانه را به دیوار شنید. قدم هایش شتاب بیشتری گرفت. اولین چیزی که حس کرد سرمای جان فرسای هوا بود؛ اما وقت فکر کردن به آن را نداشت. می ترسید. ترس که شاخ و دم نداشت! از گیر افتادن میترسید. فکرش را هم نمی کرد که روزی به این وضع بیفتد. روی پشت بام کمی خم شد که از پایین دیده نشود. چراغ گردان ماشین پلیس کل محوطه و پشت بام را نورانی کرده بود. حتی از این می ترسید که آن ها هجوم بیاورند روی پشت بام. بعید هم نبود. آن نور لعنتی رعب آور باعث شد سرعت قدم هایش را تندتر کند! همانطور خمیده راه افتاد سمت پشت بام همسایه. از دیوار کوتاه بین دو پشت بام پرید و طبق گفته مهربان دوان دوان سه خانه را سپری کرد تا به خانه چهارم رسید.

در پشت بام همسایه باز بود و مردی پشت در کشیک می کشید. به محض اینکه با مرد چشم در چشم شد مرد در را باز کرد و سریع گفت: ــ بیاین داخل… سریع! مهراد دیگر برایش اهمیت نداشت این مرد چه کسی است و در ازای چه چیزی حاضر شده به او کمک کند. مشخص بود که منتظرش بوده است. باز هم به مهربان که فکر همه جا را کرده بود. خودش که دیگر ناامید خوابیده بود تا بیایند بگیرند و خلاصش کنند. دیگر توان مبارزه نداشت. حتی اگر راضی شده بود از خانه اشان به ویلایشان در لواسان نقل مکان کند به خواسته مهربان بود. همیشه در زندگی، مهربان از او جنگجوتر بود. وارد سرسرای پشت بام شد و همانجا ایستاد. نمی دانست باید چه کند! مرد بازویش را کشید و گفت: ــ بیاین داخل خونه. من یه مخفی گاه داخل کمد درست کردم. فکر نکنم بیان توی خونه رو هم بگردن، ولی بعید نیست بیان در خونه ما رو هم بزنن.

مهراد بی حرف و بی پناه دنبال مرد کشیده می شد. مرد باعجله او را داخل یکی از اتاق ها کشید و در کمد مورد نظرش را باز کرد. کمد مملو از لباس بود. هم زنانه و هم مردانه. مرد لباس ها را کنار زد و گفت: ــ ببین این پشت یه در مخفی هست. با یه چاقو بکنی لای درزش به راحتی باز میشه. توی همین اتاق بشین. اگه صدایی شنیدی و حس کردی ریختن توی خونه برو داخل مخفیگاه. باشه؟ مهراد که قلبش تند تند میکوبید در جواب مرد میانسال همسایه فقط سرش را تکان داد و مرد رفت. مشخص بود او هم استرس دارد. اگر لو می رفتند او هم میشد شریک جرم! مهراد لب تخت دو نفرهاینشست که داخل اتاق بود و ساکش را هم انداخت کنارش. آرنج هایش را به زانویش تکیه داد و سرش را روی کف دست هایش گذاشت. موهای پرپشت سیاهش روی پیشانی اش ولو شدند. نمی خواست پایان عمرش را طناب دار تعیین کند.

هنوز هزار آرزو داشت که به هیچ کدام نرسیده بود. نمی خواست به آن زودی ها تبدیل شود به سنگ سرد مرمری در آرامگاه خانوادگی اشان. پس مجبور بود بجنگد. گوشی ای را که مهربان داده بود از جیبش بیرون کشید و نگاهش کرد. عکس پس زمینه اش گل سرخ رنگی بود. خبری از اس ام اس مهربان نبود. یادش به گوشی خودش افتاد. سریع صفحه را خاموش کرد. عکس پس زمینه گوشی خودش… حتی یادآوریاش هم آزارش میداد. باز صفحه گوشی را باز کرد و وارد لیست مخاطبینش شد. مهربان لطف کرده بود مخاطب هایش را کپی کرده بود روی سیم کارت جدیدش. با اینکه از هوای سرد نجات پیدا کرده بود، ولی باز هم سردش بود. انگار سرمای هوا در تمام استخوان هایش نفوذ کرده بود. وقت نکرده بود حتی لباس مناسبی تن کند! با همان تیشرت و شلوار گرم کنش پریده بود روی پشت بام. نه خودش حواسش به لباسش بود و نه مهربان!

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
اتاق غرق در تاریکی بود. نه چراغی روشن بود، نه حتی نور کم‌رنگی از خیابان می‌توانست از پس پرده‌های کلفت عبور کند. طبق عادت، لحاف سنگین را کنار زده بود و با اثر قرصی که خورده بود، به خواب نیمه‌عمیقی فرو رفته بود. خوابی که انگار تازه یک ساعت از آن گذشته بود، بی‌هیچ آگاهی از اطراف.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: اوراکل
  • ژانر: معمایی، عاشقانه، دلهره آور
  • نویسنده: هما پور اصفهانی
  • ویراستار: به بوک
  • تعداد صفحات: 1116
  • حجم: 5 مگابایت
  • منبع تایپ: به بوک
لینک های دانلود
  • Admin
  • 569 بازدید
لینک کوتاه:
ورود کاربران

درباره ما
به بوک
دانلود رمان, رمان, دانلود رمان عاشقانه, رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, رمان جدید, رمان ایرانی, رمان بوک, دانلود رایگان رمان بدون سانسور pdf
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!