دانلود رمان ضماد از پرستو اسحقی

دانلود رمان ضماد از پرستو اسحقی

موضوع اصلی رمان ضماد

نبات ملک‌زاده، دختر بیست‌ساله‌ای با قلبی مهربان و روحی لطیف، در دل روستایی کهن و سنتی قد کشیده؛ جایی که کمتر کسی پایش به دانشگاه و شهر باز شده، اما او برخلاف جریان آب، راهی شهر می‌شود برای ساختن آینده‌ای روشن. در سوی دیگر، خاقان ایزدی ایستاده،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی، مردی مغرور، مرموز و به‌غایت جذاب؛ کسی که پس از مرگ تلخ برادر و همسر برادرش، بی‌رحمانه عدالت را اجرا کرده و قاتل را راهی زندان کرده، در حالی که طفل پنج‌ماهه‌ی برادرش را چون جان، به آغوش کشیده است. سرنوشت، بی‌رحم‌تر از آن است که فکرش را می‌کنی… نبات، برای نجات جان تنها برادرش، تن به رسمی تلخ و دیرینه می‌دهد “خون‌بس” و حالا، سرنوشتش با خاقان گره می‌خورد؛ گرهی از جنس دشمنی، غرور و شاید… عشق؟

مقداری از متن ضماد

با صدای زنگ گیتی از جای بلند شده و به سمت آیفون قدم برداشت نگاهی به تصویر انداخت و لب زد: – دکتر…. دکمه را فشرد و درب باز شد. نبات نگاهش را به پوران دوخت و لبخند غمگینی به چهره ی بی روحش پاشید. خاقان از کنار مادرش بلند شده و دست درون جیبش گذاشت و به سمت درب قدم برداشت. با ورود دکتر در جواب سلامش سری تکان داد. دکی حال مادرم خوب نیست معاینه اش کن و بگو چشه خیلی نگرانم مادر تا حالا رنگ پریده نبود. دکتر سرپایین انداخت و بدون هیچ حرفی به سمت بقیه قدم برداشت. بازوی اش از پشت کشیده شد

و خاقان با چشمانی ریز به صورتش چشم دوخت دکی جون تو که از من چیزی رو قایم نمیکنی؟ پسرجان، من همسن پدر خدا بیامرزتم با من مثل رفیق های بازجویی نکن. بعد بدون هیچ حرفی به سمت خروجی قدم برداشت. همگی با گیجی بهم خیره شده بودند که خروش و خاقان بلند شده و به دنبال دکتر دویدند. پله ها را دوید و دخترکش را به تخت سینه اش فشرد. قبل از اینکه دکتر سوار ماشین شود، صدایش زد. دکتر…. یعنی چی؟ چی پیشرفت کرده؟ چرا گنگ حرف میزنی؟ پوران چشه؟ خروش با چشمانی که از خیسی میلرزید، دست روی شانه ی، دست روی دکتر گذاشت و دم عمیقی از هوا گرفت.

مامانم چیشده عمو؟ توروخدا حرف بزن الانه که قلبم از کار بیفته….. هیچ وقت جز زمان هایی که به شدت می ترسید او را عمو صدا نزده بود. دکتر آخرین باری که از خروش کلمه ی عمو را شنید، زمان مرگ جهانگیر بود. سر پایین انداخت و شانه هایش لرزید خروش سر به سمت خاقانی که از بهت و تعجب خشک شده بود دوخت و اشکش ناخودآگاه چکید پوران….. تومور مغزی داره!! بدون توجه به صدا زدن،هایش با قدم هایی بلند دوید. دوید تا از این خانهی منحوس دور شود. دکتر زیر بازوی خروش را گرفت و از روی زمین بلند کرد. نبات طرف دیگرش را گرفت و به داخل حیاط بردند.

با صدایشان نگهبان از اتاقک بیرون آمده و با دیدن وضع خروش یا حسینی گفت. آقاخروش چیشده؟ آقا حالتون خوبه؟ خانم جان آقا. چشون شده؟ زنگ بزنم اورژانس؟ نه نیاز نیست…. من اینجا هستم. لطفا آب قند بیارید شوکه شده. نبات کنارش روی سرامیک کنار باغچه نشست و سرش را در آغوش کشید. خروش آروم باش تو الان باید قوی باشی مادرجون هم خوب میشه من امید دارم خاقان هم رفت، نگرانشم… پوران مگه، جز شما دوتا پسرکی رو داره که هردو مثل شکست خورده ها شدین؟ دکتر دست به صورتش کشید و پشت به آنها ایستاد تا کشید و پشت به آنها ایس اشک هایش را نبینند.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
نبات ملک‌زاده، دختر بیست‌ساله‌ای با قلبی مهربان و روحی لطیف، در دل روستایی کهن و سنتی قد کشیده؛ جایی که کمتر کسی پایش به دانشگاه و شهر باز شده، اما او برخلاف جریان آب، راهی شهر می‌شود برای ساختن آینده‌ای روشن. در سوی دیگر، خاقان ایزدی ایستاده،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی، مردی مغرور، مرموز و به‌غایت جذاب؛ کسی که پس از مرگ تلخ برادر و همسر برادرش، بی‌رحمانه عدالت را اجرا کرده و قاتل را راهی زندان کرده، در حالی که طفل پنج‌ماهه‌ی برادرش را چون جان، به آغوش کشیده است. سرنوشت، بی‌رحم‌تر از آن است که فکرش را می‌کنی... نبات، برای نجات جان تنها برادرش، تن به رسمی تلخ و دیرینه می‌دهد "خون‌بس" و حالا، سرنوشتش با خاقان گره می‌خورد؛ گرهی از جنس دشمنی، غرور و شاید... عشق؟
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: ضماد
  • ژانر: عاشقانه، خونبسی، هیجانی، بزرگسال
  • نویسنده: پرستو اسحقی
  • ویراستار: به بوک
  • تعداد صفحات: 3442
  • حجم: 10 مگابایت
  • منبع تایپ: به بوک
خرید کتاب
50,000 تومان
  • Admin
  • 9 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
ورود کاربران

درباره ما
به بوک
دانلود رمان, رمان, دانلود رمان عاشقانه, رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, رمان جدید, رمان ایرانی, رمان بوک, دانلود رایگان رمان بدون سانسور pdf
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!