موضوع اصلی رمان باران بهاری
او دختریست از تبار درد... تنها، اما پابرجا. دختری که با وجود زخمهای پنهان، دست از مهر ورزیدن برنداشته. خودش پناه ندارد، اما آغوشی امن برای عزیزانش ساخته، و برای شادی آنها، هر کاری از دلش برمیآید. رونش شیشهایست، ترکخورده از تکرار رنج، اما آنقدر هنرمندانه لبخند میزند که کسی نفهمد دلش از چه میلرزد. ارادهاش ...