رمان دو جلدی عشوه گر روایت زندگی زنی به نام آوا و دخترش آتناست. آوا بخاطر یه راز، به یزدان نزدیک میشه که چهار سال از خودش کوچیک تره، هر دو با هم وارد یه رابطه ی عمیق و احساسی میشن و آوا درست زمانی که یزدان رو شیفته ی خودش کرده و انتقامش رو گرفته، تصمیم میگیره از ...
هزارچم 1 :
ریحانه کم سن و سال و بیتجربه فکر میکنه شهاب، پسر جسور و همه چیز تمومی که وارد زندگیش شده قراره تصویر واقعی عشق رو نشونش بده، غافل از اینکه ریحانه برای شهاب تنها یه طعمهاست تا بتونه از پسرعموش انتقام بگیره…
هزارچم 2 :
مانیا برای رسیدن به آرزوی تمام عمرش یعنی بازیگری سالهاست در تلاشه اما در ...
در رمان دوجلدی تب داغ گناه (هوس) میخونیم که خیانت پدر نفس و مادر ارمین منجر به مرگ پدر و مادر آرمین می شه، سیزده سال بعد آرمین به شکل ناشناس وارد زندگی و خانواده نفس می شه، اونم به عنوان رئیس پدرش و نقشه می کشه نفسو عاشق خودش کنه و با برنامه ریزی بهش تجاوز کنه و ...
رمان راز مانا سرگذشت هانی و کارین ماناست…
کارین مانا هفت ساله که به دنبال دختر عموی گمشده اش میگرده. دختری که تو خواب هاش میبینه… خواب هایی که نشون میده این دختر متعلق به اونه اما ذهنش رو بسته انگار که در حال فرار از کارینه….
اما بلاخره کارین پیداش میکنه، هانی دختری که بیست و پنج سال از اصل ...
من تاوان دادم!
تاوان اعتمادی که کردم…
تاوان اون لحظه ای که چشامو بستم و راه عشق رو پیش گرفتم…
تاوان اون لحظهای آیندهم رو فروختم به یک خیال واهی!
و حالا من تبدیل شدم به کسی که پر از حسرته!
تبدیل شدم به کسی که دیگه امیدی به عشق نداره!
کسی که احساساتش رو کشته تا بارِ دیگه، از این عشقهای دروغین، شکست نخوره…
من ...
رسوا داستان عشقی مشترک بین دو برادر دو قلوئه. دختری به نام بهین برای انتقام از نامزد سابقش(ساواش) وارد زندگی امیرعلی میشه واونو با ساواش اشتباه میگیره. بی خبره از اینکه امیرعلی نامزد سابقش نیست و برادر دو قلوی نامزدشه که سال ها از هم بی خبرن و….
شاید از نظر ما مسخره و غیر ممکن به نظر بیاید ولی ...
اون واحد بالای سرمون بود و بر حسب اتفاق شومی شوهرِ خواهرم شد…
چیزی که من از رابطهشون میبینم نه عشقه نه ازدواج و اون همچنان به این اشاره می کنه که این ازدواج درست نیست، در حالی که من از روزی که اون با رعنا عقد کرده ، اونو توی قلبم کُشتم ولی بهادر نمیخواد اینو بپذیره و همین ...
فکر میکردن با دور کردنم میتونن منو از زندگی و سهمم محروم کنن، اما من برگشتم و اونقدر قوی شدم که تصمیم گرفتم زندگیمو ازشون پس بگیرم… برای همین آروم آروم به اون مرد نزدیک شدم و با گرمای خودم بهش عشق دادم، وابستگی دادم و کاری کردم اون عاشق آتیش بشه… آتیشی که یه روزی قراره خاکسترش کنه ...