موضوع اصلی رمان به طعم تمشک :
رمان به طعم تمشک سرگذشت دختریه که بخاطر لکنت زبانش منزوی و مضطربه و با ورود اجباری مردی به زندگیش چالش های بیشتری سر راهش قرار می گیره.
مقداری از متن رمان به طعم تمشک :
سلام. من تارا هستم. یه دختر که ظاهر نسبتا خوبی دارم اما بخاطر لکنت زبون همیشه گوشه گیر و ...
موضوع اصلی رمان صحرا :
ازدواج اجباری
مقداری از متن رمان صحرا :
تا به خودم بیام دانیال منو کشید سمت خودش و لبمو بوسید کوتاه بود… داغ بود ….اولین بارم بود باورم نمیشد
دلم میخواست دستمو بلند کنم و بزنم زیر گوشش
عصبانی بودم نگاهم به دختره افتاد که با چشمای اتیشی به ماخیره بود
دانیال ازم جدا شد
لبشو تر کرد اما من ماتم ...
همه لرزش دست و دلم از آن بود
که عشق پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد
آی عشق! آی عشق!
چهره آبی ات پیدا نیست
و خنکای مرهمی بر شعله ی زخمی
نه شور شعله بر سرمای درون
آی عشق! آی عشق!
چهره سرخ ات پیدا نیست
غبار تیره ی تسکینی بر حضور وهن
دنج رهایی بر گریز حضور
سیاهی بر آرامش آبی
و سبزه برگچه بر ارغوان
آی عشق! آی عشق!
رنگ آشنایت ...
تو خونهی برادرم، توسط بهترین دوستش بهم تجاوز شد…
اون منو با دوست دخترش اشتباه گرفت.
خونه تاریک بود و چیزی و نمیدید…
مست بود و نفهمید من ماهینم، خواهرِ میلاد و همه چیز با اون اتفاق، در عرض یه چشم به هم زدن تبدیل به طوفان شد.
شاید در ابتدا هدفم از نوشتن رمان آن شب ایجاد سرگرمی بود ولی دیدگاهای متفاوتی ...
رمان اسارت بی پایان روایت زندگی دختری به نام حلماست که سه روز قبل از عقدش به تولد صمیمی ترین دوستش میره و اونجا حسابی مشروب میخوره، پلیس همه رو دستگیر میکنه و آبروی نامزدش و حاجی باباش میره…
ولی برخلاف تصورِ حلما، امیریل حاضر نمیشه عقد رو بهم بزنه و هردو با هم….
هدفم از نوشتن رمان اسارت بی پایان ...
گیسو، دختر خوش قلب و جوونیه که به تازگی رابطه اش با نامزدش برخلاف میل خودش تموم شده و حالا با بیرحمی مجبوره که تو جشن عروسی نامزدش که از قضا از اقوامش هم هست، شرکت کنه.. اما درست تو شب عروسی نامزد سابقش، توی خیابون به تور سه تا جوون مست و چت میافته و بلاهایی به سرش ...
رمان انتهاج با پایان خوش برگرفته از واقعیت هست و راوی داستان، نیکو ، دختری که تو سن کم با پسر خاله ی دوستش که یه دندونپزشک سرشناس هست آشنا میشه و بخاطر علاقه ی طرف مقابل و پدر و مادرش به این مرد خیلی زود این آشنایی به ازدواج ختم میشه اما ازدواجی که تازه شروع طوفان هاست…
نیکو ...
قرار نبود بهخاطر اشتباه برادرم، فرشید، من پاسخگو باشم؛ اما شدم. یزدان پناهی برای انتقام از اون، با آبروی من بازی کرد؛ اما خبر نداشت گندی که داره هم میخوره؛ پای جفتمون رو تا ته دنیا اسیر این ماجرا میکنه. این وسط اونی که تقاص میداد، فرشید نبود؛ من و یزدان بودیم.
***
دارایی کمی نیست در دنیا!
اینکه امید داشته باشی ...