نسا و حامد دچار اقدام گناهی نابخشیدنی می شن اما نسا خیلی زود به خودش میاد و تموم تلاششو می کنه که جبران کنه اما حامد اصرار به ادامه مسیر داره در این میان رایان در سرراه نسا قرار می گیره که نسا فکر می کنه فرشته پاک و معصومیه که می تونه بااون گذشته رو جبران کنه اما ...
ماحی که از یه گذشته بسیار تاریکی بیرون اومده و در پی همون گذشته نوزاد تازه به دنیا اورده اشو ازش می گیرند و از سر لجبازی تصمیم می گیرد تن فروشی کنه
اما دقیقا همون باراول امیرسالار مقابلش می ایسته که زنش از بیمارستانی که پسرشو به دنیا اورده فرار کرده و از کشور خارج شده…
حالا امیرسالار مونده و ...
در رمان در میخوانیم که اردوان مجد مردی که بعد از مرگِ برادر و زن برادرش حضانتِ فرزندشون رو قبول میکنه…
از این رو خانواده ی زن برادرش قصد دیدنِ نوه شون رو دارن ولی اردوان بخاطر کینه ای که از درسا، خواهرِ کوچکترِ زن برادرش داره، اونارو از دیدنِ نوه شون منع می کنه و فقط در یه صورت ...
من تاوان دادم!
تاوان اعتمادی که کردم…
تاوان اون لحظه ای که چشامو بستم و راه عشق رو پیش گرفتم…
تاوان اون لحظهای آیندهم رو فروختم به یک خیال واهی!
و حالا من تبدیل شدم به کسی که پر از حسرته!
تبدیل شدم به کسی که دیگه امیدی به عشق نداره!
کسی که احساساتش رو کشته تا بارِ دیگه، از این عشقهای دروغین، شکست نخوره…
من ...
رسوا داستان عشقی مشترک بین دو برادر دو قلوئه. دختری به نام بهین برای انتقام از نامزد سابقش(ساواش) وارد زندگی امیرعلی میشه واونو با ساواش اشتباه میگیره. بی خبره از اینکه امیرعلی نامزد سابقش نیست و برادر دو قلوی نامزدشه که سال ها از هم بی خبرن و….
شاید از نظر ما مسخره و غیر ممکن به نظر بیاید ولی ...
اون واحد بالای سرمون بود و بر حسب اتفاق شومی شوهرِ خواهرم شد…
چیزی که من از رابطهشون میبینم نه عشقه نه ازدواج و اون همچنان به این اشاره می کنه که این ازدواج درست نیست، در حالی که من از روزی که اون با رعنا عقد کرده ، اونو توی قلبم کُشتم ولی بهادر نمیخواد اینو بپذیره و همین ...
صحرا دختری که عاشقه اما به اصرار مادرش مجبور میشه با کسی نامزد کنه که هیچ حسی بهش نداره اما خبر نداره که اون مرد برای بودن با صحرا سالها منتظر بوده که اونو مال خودش کنه ….
صحرا میخواد همه چیو بهم بزنه اما باکاری که اون مرد میکنه همه چی عوض میشه…
تا به خودم بیام دانیال منو کشید ...
کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثهی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهاردهسال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه میسوزه و همه معتقدن قلبش هم توی آتیش سوخته و به عاشقانه های صدفی که اونو از بچگی بزرگ کرده اعتنایی نمیکنه…
چون یه حس پدرانه به صدف داره و رفتارهای صدف رو ناشی ...