موضوع اصلی رمان کوئوکا :
رمان کوئوکا سرگذشت دختری به نام صهبا هست که به خاطر خانواده اش احساس شرمساری میکند و تلاش میکند با درس خواندن و بهترین بودن، این موضوع را که خانواده خوبی ندارد کمرنگ کند.
پدر خانواده تریاک فروش هست و برادر صهبا هم فروش مشروبات انجام میدهد. صهبا همیشه از خانواده خود فراری هست و با ...
موضوع اصلی رمان مکار اما دلربا :
رمان مکار اما دلربا در مورد مردیه که عاشق دانشجوش میشه، وقتی میره خواستگاری و مادر دختره رو می بینه تمام ورق های زندگی همه برمی گرده چرا که مادرش….
مقداری از متن رمان مکار اما دلربا :
منشی جا خورده نگاهشو ازم گرفت و سرشو دوباره توی پرونده ی مقابلش فرو برد، در اتاق ...
موضوع اصلی رمان شب فیروزه ای :
ازدواجهای اجباری و خانوادههای متعصب.
مقداری از متن رمان شب فیروزه ای :
از آنجا که وقتی شانس را قسمت میکردند، من معلوم نبود کدام گوری چه خاکی بر سرم میکردم؛ وقت سوار شدنم به ماشین طاها، سجاد دیده بود و رگ غیرتش باد کرده و سپر به سپر ماشین آمد و جلوی در خانه، ...
موضوع اصلی رمان قلب دیوار :
قاچاق مواد مخدر- دوستی و تکریم والدین.
مقداری از متن رمان قلب دیوار :
قبل از آنکه دستم به دکمه زنگ برسد در باز میشود و ساسان توی چارچوب قرار میگیرد.
لباس بیرونی به تن دارد. خریدهایم را توی دستم جابهجا می کنم.
– جایی میرفتی؟
میخواهد دهان باز کند که میگویم:
– ببخشید… حواسم نبود به من ربطی نداره!
برافروخته ...
موضوع اصلی رمان اقلیم :
عشق و ازدواج اجباری.
مقداری از متن رمان اقلیم :
ماهیچه ی زیرین لبش را، زیر دندان هایش فشار داد برای آخرین بار، محتویات کوله ی مشکی را چک کرد، زیپ درونی کوله شامل یک سری وسایل ضروری بود:
پاکت قهوه ای، شناسنامه ، کارت ملی، تلفن همراه، شارژر ، لپتاپ و وجه نقد ، یک بسته ی ...
موضوع اصلی رمان فادیا :
داستان دختری تنها که طی اتفاقاتی زندگیش به آدم های مشهور و مرموز گره میخوره.
مقداری از متن رمان فادیا :
افرا: الوند؟
الوند: عصبانی شدی؟
ـ نه! چرا باید عصبانی بشم؟
ـ چون فقط هر موقع عصبانی هستی اسم خودم رو صدا می زنی.
ـ واقعا؟
ـ آره.
ـ تا حالا بهش دقت نکرده بودم.
ـ ولی من دقت می کنم… به هر ...
همه لرزش دست و دلم از آن بود
که عشق پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد
آی عشق! آی عشق!
چهره آبی ات پیدا نیست
و خنکای مرهمی بر شعله ی زخمی
نه شور شعله بر سرمای درون
آی عشق! آی عشق!
چهره سرخ ات پیدا نیست
غبار تیره ی تسکینی بر حضور وهن
دنج رهایی بر گریز حضور
سیاهی بر آرامش آبی
و سبزه برگچه بر ارغوان
آی عشق! آی عشق!
رنگ آشنایت ...
در رمان آخرین غروب پاییز به قلم شبنم اعتمادی می خوانیم:
باران دختری ۲۶ ساله؛ که به خاطر مشکلات و اختلافات عمیقی که با خانواده اش داره به اجبار از اونها جدا میشه و برای کار؛ساکن شهر دیگهای میشه.
دلیل این اختلافات هم مشکلات و اشتباهات بزرگیه که توی سن ۱۶ سالگی انجام داده…اشتباهاتی که مسیر زندگیشو عوض میکنه و اونو ...