موضوع اصلی رمان از هوس تا قفس
نازنین، وکیل جوانیست با دلی شکسته اما ارادهای راسخ. برای گرفتن مدرک رسمیاش، باید در طرحی ویژه شرکت کند. طرحی که اعتماد استاد سختگیرش را میطلبد. پروندهای به او سپرده میشود که هر کسی از آن فرار میکند: وکیل تسخیری مردی شود به نام علی، متهم به قتل نامزد خودش! همهچیز علیه علی است؛ ...
موضوع اصلی رمان پفک نمکی استاد
من حامی ام؛ مردی که از زخمهایش کینه ساخت و با خودش عهد بست این دنیا رو از وجود هر آدمِ ظالمی پاک کنه. فکر میکردم راهی که میرم، فقط با انتقام و عدالت معنا داره... غافل از اینکه، یه روز در میانهی همین راه تاریک، دختری سر راهم قرار میگیره که همهچیز رو عوض ...
موضوع اصلی رمان بال های زخمی
دختری به نام "پرواز"، که از کودکی طعم محبت را نچشیده و حالا در چنگال اعتیاد اسیر است... و پزشکی که با تمام توان میخواهد نجاتش دهد. اما مسیرشان به دنیای تاریک مافیایی گره میخورد که نه دل میشناسد و نه ترحم. شاید اینبار سرنوشت چیز دیگری رقم بزند... همهچیز با یک مأموریت ساده شروع ...
موضوع اصلی رمان از من متنفر باش
اولینبار که ترنتون ناکس رو دیدم، فقط هشت سالم بود. یه دیدار کوتاه اما فراموشنشدنی. با یه هل بیمقدمه فرستادم رو تاب، اونقدر شدید که دندون جلوم هم طاقت نیاورد و کنده شد. هنوز اشکم بند نیومده بود که منو پرت کرد زمین و بیهشدار با قیچی افتاد به جون موهام، مثل یه کابوس ...
موضوع اصلی رمان پتریکور
عماد عامر، ستارهی پر زرق و برق سینما، مردی که همه میشناسند اما هیچکس واقعاً نمیداند کیست. چهرهاش روی بیلبوردهاست، اما پشت آن لبخندها، رازی تاریک نفس میکشد. در یک شب اتفاقی، تصادفی رخ میدهد؛ دختری جوان به نام نیلوفر که از خانه فرار کرده، مسیر زندگی عماد را برای همیشه عوض میکند. زیباییاش مثل دام عمل ...
موضوع اصلی رمان تاو نهان
پندار فروتن، مردی سیوسهساله که با تکیه بر ارادهاش از صفر شروع کرد و به قدرت رسید. اما زخمهای عمیقی که از خانوادهاش به جا مانده، او را نسبت به همه بیاعتماد کرده است. پندار، تنها در مواقع ضروری و آن هم بسیار کوتاهمدت، حاضر میشود با کسی کنار بیاید. و اما گلبرگ صالحی... بهتر است ...
موضوع اصلی رمان پروانگی احساس
همهچیز از رفتنِ "او" شروع شد... میگویم "او"، چون واژهی "مادر" برازندهی پورانی نیست که رفت و از همان کودکی، سایهی سنگینِ بیمادری را بر سرم گذاشت. بهانهی رفتنش، چهار چرخی بود که خانهشان را دور خودش چرخاند. ویلچری که "یونس"، مردِ زندگیاش، به آن بند شد. نه، من از مزهی تلخ بیمادری فقط "حرف" نمیزنم؛ ...
موضوع اصلی رمان در آغوشت پناهم بده
نگاهش روی قرمزی لبهام مکث کرد و با لبخند گفت:نگفتم بیرحم باش...گفتم بیپروا باش.
نگفتم دل به قتل من ببندی...گفتم فقط یکذره، طنازتر باش.
مقداری از متن رمان در آغوشت پناهم بده
نمی دانم باید این راز را برایت فاش کنم یا نه اما فقط زن ها گوهرِ پنهان در صدف نیستند. مردها هم از آن گوهرهای ...