موضوع اصلی رمان اگلاف
کهزاد فخار، پسری که شهرتش در مهمانیها زبانزد خاص و عامه؛ کسی که بهخاطر مهارتش در مخزدن، همیشه مرکز توجه جمعه. در یکی از شبها، به اصرار چند تا از رفقاش، بیهدف و بیخبر از صاحبخانه، وارد پارتیای میشه که هیچ تصوری ازش نداره. همهچیز مثل همیشه پیش میره: گفتوگو، لبخند، نزدیک شدن… و در نهایت، دختری ...