موضوع اصلی رمان دژکوب
بهراد، مردی زخمخورده، تنها به حرمت یک سوگند، آتش انتقام را هر روز شعلهورتر در دل خود میپرورد. سرنوشت، او را تا آستانهی پرتگاهی میکشاند که آنسویش چیزی جز تاریکی نیست... بیآنکه بداند، این بار، همان تاریکی، بازماندهی روشنایی صبحگاهی زندگیاش است؛ نوری که خاموش شده و جایش را به شبی بیپایان سپرده است.
مقداری از متن دژکوب
ولت ...