موضوع اصلی رمان دیوانه ی رقاص
لقبش ویکتور بود، اما همه خوب میدونستن که با وا دادن بیگانهست. مردی که فقط شنیدن اسمش کافی بود تا لرزش، مثل نسیمی سرد، از ستون فقرات آدم رد بشه. خودش میگفت قلبی نداره. یخزده، بیرحم، تسلیمناپذیر. اما چه کسی فکر میکرد یخِ دل ویکتور، یه روز با چرخشهای بازیگوش و جسور یه رقاص فرفری ...