موضوع اصلی رمان افرای ابلق
اون یه مرد عادی نبود؛ یه وکیل بلندآوازه، با ذهنی تیز و نگاهی که انگار از پشت صورتت رد میشد. اما پشت اون موفقیتها، یک راز بود؛ رازی که سالها باهاش زندگی کرده بود... من، دختری که از کودکی با نگاهی از بالا، ترحم یا طرد بزرگ شده بودم. اما تو نگاه اون، نه ترحم بود، ...