دانلود رمان جا مانده از مریم بوذری

دانلود رمان جا مانده از مریم بوذری

موضوع اصلی رمان جا مانده

افرا محتشم، بعد از یک ورشکستگی تلخ، به خاطر بدهی سنگین راهی زندان می‌شود. درست وقتی که همه‌چیز را تمام‌شده می‌بیند، مهشید صمیمی‌ترین دوستش با پرداخت بدهی، او را آزاد می‌کند. اما این کمک بی‌دلیل نبوده… پشت این بخشش، نام مردی است که نفوذ و جذبه‌اش به‌اندازه‌ی پروژه‌های بزرگش در شهر معروف است؛ آراد، رئیس خوش‌پوش و مرموز یک شرکت ساختمانی بزرگ. حالا افرا با چمدانی پر از تردید و بدهی، به تهران می‌آید تا زیر سقف همین شرکت کار کند و دینش را بپردازد… غافل از اینکه این فقط آغاز بازی‌ای است که آراد برایش چیده است.

مقداری از متن رمان جا مانده

نگاه خیره ی سلطانی باعث شد لبخندم جمع بشه وخودم رو با کاغذ و خودکار جلوی رویم مشغول کنم… تقریبا نیم ساعتی از شروع جلسه گذشته بود که با تقه ی در مهندس جمال که در حال توضیح شرایط سازه در اون منطقه بود سکوت کرد و نگاه ها سمت در برگشت جاوید بفرماییدی زد و خانم جوانی با سری بالا وارد شد و بعداز سلام با رویی گشاده و گام هایی استوار نزدیکمون شد و گفت: _ممنون که منتظرم موندید… نگاهم مثل همه سمت جاوید پیچید انگار همه می دونستیم او باید این تاخیر رو بپذیره و نگاه نافذش با یه خونسردی خاصی تو صورت تازه وارد گشت و همینکه او بطرف صندلی حرکت کرد تا بشینه گفت: _ ما منتظرتون نبودیم مهندس جوینده… شما تاخیر نیم ساعته داشتید و این از نظر من یعنی اخراج از این پروژه. ولی مهندس ترافیک… _باید فکر ترافیک رو هم می کردید دفعه ی اولتون نبوده که به اینجا میاید این از نظر من اصلا قابل قبول نیست

نمی دونم همه مثل من از صولت صدای بم و مردونه ی جاوید که در حال توبیخ اون مهندس جوان بود ته دلشون خالی می شد یا من اینجوری ترسیده تپش قلب گرفته بودم… نگاه خجالت زده ی جوینده به زیر افتاد و باز خواست دلیل این تاخیر رو بگه که جاوید اجازه نداد و با نشون دادن در خروجی ازش خواست اتاق رو ترک کنه… شونه های افتاده ی مهندس جوینده همه مون رو ناراحت کرده بود و با خروجش مهندس که انگار خشمش ادامه داشت لب زد: نیم ساعت تاخیر داشته عوض اینکه بگه ببخشید… متاسفم که اینجور بی نظمی کردم می گه (ممنونم که منتظرم موندید ) حاضر نیست عذرخواهی کنه اونوقت توقع داره این بی نظمیش هم پذیرفته بشه مهندس سلطانی گفت: _همه اش تقصیر این فضای مجازیه که اینجور داره نسل جدید رو پررو و پرمدعا بار میاره… انگار داشت از آب گل آلود ماهی می گرفت و یه تیکه کنایه ای هم اون وسط به من اومد…

نمی دونم شایدم من برداشت درستی نداشتم و نگاهش سمت من تنها یه تلاقی ناخودآگاه بود  دوساعتی از جلسه گذشته بود و من فکرش رو نمی کردم که اینقدر طول بکشه…. مهندس جاوید تمام گزارشها رو که انگار از قبل مطالعه کرده بود، دونه به دونه روی میز می گذاشت و از مسئول همون قسمت سوال ها و کم و کاستی ها رو سوال می پرسید… می تونم آشنا شدن با او و البته خانمش رو، جزو خوش شانسیهای زندگیم قرار بدم… شخصیت مقتدرش رو دوست داشتم با کسی رودربایستی نداشت و اگه حتی بهترین دوستش که مهندس حصاری هم بود دچار غفلت می شد باهاش برخورد می کرد و البته از اونجایی که همه از این اخلاقش به خوبی آگاه بودند سعی می کردند مسئولیت رو به درستی انجام بدن انگار وارد یه سطح دیگه ای از زندگی شده بودم… یه سطح بالاتر… با آدم هایی که چه از نظر جایگاه چه از نظر دانش و تجربه از آدمای قبلی زندگیم بالاتر بودند.

یه جو باکلاس و لاکچری که با اون روحیه ی سنتی و مهرطلب من کلی تفاوت داشت و من هم باید هرچه زودتر خودم رو با اونها مچ می کردم… بیشتر از همه مهندس سلطانی و مهندس حصاری از کارهای انجام شده ی این چند وقت حرف زدند و آمار و ارقام ، رو می کردند… حالا که به مهندس حصاری نگاه می کردم می دیدم طی این چند وقت لاغرتر شده بود و استرس و فشار کار همراه با خستگی هم از صورتش کاملا پیدا بود… برخلاف همیشه که شاداب به نظر می رسید… مهندس جمال بالاخره حرفی که من تو وجودم نگه داشته بودم رو به زبون آورد _مهندس جان یه تنفس بده یه استراحتی بکنیم… نگاه جاوید رویش نشست و با گفتن باشه البته، اوراق جلوی دستش رو کنار گذاشت و با زنگی که فشار داد منشیش وارد اتاق شد و ازش خواست تا پذیرایی صورت بگیره… نگاهم روی موبایلم و پیامی که از جانب مهشید اومده بود نشست.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
افرا محتشم، بعد از یک ورشکستگی تلخ، به خاطر بدهی سنگین راهی زندان می‌شود. درست وقتی که همه‌چیز را تمام‌شده می‌بیند، مهشید صمیمی‌ترین دوستش با پرداخت بدهی، او را آزاد می‌کند. اما این کمک بی‌دلیل نبوده... پشت این بخشش، نام مردی است که نفوذ و جذبه‌اش به‌اندازه‌ی پروژه‌های بزرگش در شهر معروف است؛ آراد، رئیس خوش‌پوش و مرموز یک شرکت ساختمانی بزرگ. حالا افرا با چمدانی پر از تردید و بدهی، به تهران می‌آید تا زیر سقف همین شرکت کار کند و دینش را بپردازد... غافل از اینکه این فقط آغاز بازی‌ای است که آراد برایش چیده است.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: جا مانده
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: مریم بوذری
  • ویراستار: به بوک
  • تعداد صفحات: 2980
  • حجم: 11 مگابایت
  • منبع تایپ: به بوک
خرید کتاب
55,000 تومان
  • Admin
  • 107 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
ورود کاربران

درباره ما
به بوک
دانلود رمان, رمان, دانلود رمان عاشقانه, رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, رمان جدید, رمان ایرانی, رمان بوک, دانلود رایگان رمان بدون سانسور pdf
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
hacklink |
casino siteleri |
en iyi bahis siteleri |
casino siteleri |
casinolevant |
deneme bonusu |
betorder |
casinolevant |
casinolevant |