دانلود رمان دشمن جون از فاطمه حمیدی

دانلود رمان دشمن جون از فاطمه حمیدی

موضوع اصلی رمان دشمن جون

طناز بزرگ‌زاده، دردسرسازترین دختر خاندان است؛ دختری سرکش، لجباز و قانون‌گریز. کسی که بی‌توجه به چهارچوب‌های سخت‌گیرانه‌ی خانواده، با پسرعمو‌اش به استخر می‌رود، در نوجوانی لباس‌های پسرانه می‌پوشد و موتورسواری می‌کند، و حتی در مجلس روضه‌خوانی آقاجان، با پسرهای هیئت سر و سری پیدا می‌کند. صبر آقاجان که لبریز می‌شود، تصمیمی قاطع می‌گیرد: طناز باید برای دانشگاه به رشت برود؛ جایی دور از همه. اما نه تنها، بلکه زیر نظر کسی که شاید بتواند مهارش کند — سید مهدیار میران، پسرخوانده‌ی آقاجان؛ افسری از نیروی دریایی که به سخت‌گیری و انضباط معروف است. تنها کسی که آقاجان باور دارد می‌تواند زبان تیز و روح سرکش طناز را سر جای خودش بنشاند. اما یک شرط دارد؛ مهدیار باید برای پذیرش مسئولیت نگهداری از طناز، با او صیغه‌ی محرمیت بخواند… تا شاید دختر گستاخ و بی‌پروا، بالاخره مقابل کسی کم بیاورد.

مقداری از متن رمان دشمن جون

بعد از قطع کردن گوشی با همون پای آتل بسته لنگون لنگون میرم توی بالکن میشینم. بعد چند دقیقه مرضیه جون هم میاد پیشم. برام یک سوپ پای مرغ درست کرده تا بخورم و تقویت بشم. با دیدن پای مرغ های کج و ماوج صورتم رو چین میدم: مرضیه جون چیه این ها دادی من بخورم؟! لبخندی عمیق میزنه و میگه: ایراد نگیر که این دوای درد پاست. به زور چند قاشقی میخورم. طعم خوبی داره ولی قیافه واقعا چندشه. – زنگ زده بودم پدر بزرگت. ته دلم هری میریزه، سرم رو بال میارم: خیلی عصبانی بود نه؟! – خیلی عصبانی بود دائم میپرسید کجایی؟ خوشبختانه اون از وجود بی بی و محمد خبر نداره. فرشته که مرد محمد خودش رو به ما نشون نداد فقط از طریق عموت فهمید فرشته مرده. افسرده شد و پناه آورد شمال پیش مادرمون بعد که حالش بهتر شد نخواست پدربزرگت رو ببینه! – اون نباید بدونه من اینجام وگرنه میاد دنبالم.

– حواسم هست، اگه بفهمه که هر دومون رو خر کش میکنن میبرن تو عمارت. از لحنش به خنده میافتم، اونم مثل من و مامان اسیر عمارت و بزرگ زاده ها بود. – شما رو اندازه مامان مهنازم دوست دارم. اون روزها که مامان با خاله شهی و مادربزرگ می رفت سفر و مهمونی من پیش شما بودم. دستم رو نوازش میکنه: منم خیلی دوستت دارم. وقتی با زور کتک و اجبار نشستم پای سفرهی عقد دلم خیلی پر بود از زمین و زمان میخواستم خودم رو بکشم. ولی توی اون خونه یک فسقلی دندون موشی بود که بهم امید میداد. منکه زن جلیل شدم مادرت تو رو حامله بود، مادربزرگتم سرطان بدی داشت حتی نمیتونست عروسش رو تا بیمارستان همراهی کنه. من با مادرت رفتم و بعد از به دنیا اومدنت جز اولین کسایی بودم که درآغوشت گرفتم و از همون وقت مهرت به دلم نشست. تو و مهدیس برام مثل دخترهای نداشته میمونید. – شما تونستید عاشق آقاجون بشید؟

لبخندی تلخ و دردناک میزنه: ۱۸ساله که بودم پدرم به پیشنهاد مهدی من رو شوهر داد به یک خانواده سرشناس و متمول. اسم شوهرم حبیب بود، عاشقش بودم، مرد خوبی بود ولی متاسفانه بعد دوازده سال زندگی نتونستم براش یک بچه به دنیا بیارم و اون تحت فشار خانوادهش مجبور شد طلقم بده و با زن دیگه ای ازدواج کنه خانواده حبیب با اینکه ثروتمند بودن بعد طلق هیچ پولی برای اینکه پشتوانه زندگیم بشه بهم ندادن. منم مجبور شدم بیام زیر سایه مهدی برادر بزرگم و مطیع اون باشم. اون وقتا محمد بیچاره مفقودالثر شده بود و همه فکر میکردیم مرده. یک شب مهدی منو برد عمارت و اونجا پدربزرگت من رو دید. با اینکه ۵۰سالش بود آدم سرحال و خوش تیپی بود. موهای جو گندمی و کت و شلوار مرتبش و ریش های یک دست و کوتاهش. بوی عطر تیروز میداد و یک تسبیح عقیق یمانی هم تو دستش بود. نه عاشقش نشدم، ولی تو نگاه اول ازش بدمم نیامد.

ولی وقتی پیشنهاد ازدواجش رو در حالی که زنش روی تخت بیمارستان شنیدم ازش متنفر شدم. چه طور میتونستم وارد زندگی زن دیگه ای بشم و روی خرابه های زندگیش خونه برای خودم بسازم؟ اما جواب نه من به خرج برادر و پدربزرگ تو نرفت که نرفت. انگار قلب هاشون از سنگ بود، من رو با تهدید اینکه از خونه بیرون میاندازه و آواره میکنه به عقد پدر بزرگت در آورد. چند سال اول زندگیم ازش متنفر بودم، شبی که همبستر شدیم تا صبح اشک ریختم و حتی چند باری بال آوردم. اما چه فایده کار از کار گذشته بود و غصه خوردن هیچ فایدهای نداشت. کم کم خوبی های پدربزرگت رو پیش خودم مرور کردم. وجود مهدیار و مهدیس و شما بچه ها هم نعمتی بود. نمیشه اسم حسم به جلیل رو عشق بذارم ولی دیگه ازش متنفر نبودم. تا همین النم نیستم ولی تو دعوای بین محمد اون من طرف محمد مظلومم برادری که عشقش فرشته رو ازش گرفتن.

  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: دشمن جون
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده: فاطمه حمیدی
  • ویراستار: به بوک
  • تعداد صفحات: 858
  • حجم: 3 مگابایت
  • منبع تایپ: به بوک
لینک های دانلود
  • Admin
  • 73 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
دیگر آثار
ورود کاربران

درباره ما
به بوک
دانلود رمان, رمان, دانلود رمان عاشقانه, رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, رمان جدید, رمان ایرانی, رمان بوک, دانلود رایگان رمان بدون سانسور pdf
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!