دانلود رمان پروانگی احساس از سارا فرد

دانلود رمان پروانگی احساس از سارا فرد

موضوع اصلی رمان پروانگی احساس

همه‌چیز از رفتنِ “او” شروع شد… می‌گویم “او”، چون واژه‌ی “مادر” برازنده‌ی پورانی نیست که رفت و از همان کودکی، سایه‌ی سنگینِ بی‌مادری را بر سرم گذاشت. بهانه‌ی رفتنش، چهار چرخی بود که خانه‌شان را دور خودش چرخاند. ویلچری که “یونس”، مردِ زندگی‌اش، به آن بند شد. نه، من از مزه‌ی تلخ بی‌مادری فقط “حرف” نمی‌زنم؛ من از سال‌هایی “درد” می‌کشم که بی‌پوران گذشت. درد دارد وقتی آلبوم کودکی را ورق بزنی و میان قاب‌های رنگ‌باخته‌ی خاطرات، حتی یک رد پایِ مادرانه پیدا نکنی… بگذریم؛ هرچه ورق می‌زنی، جاهای خالی‌ست و بس. فقط یک‌بار، تنها یک‌بار خواستم یکی از آن جاهای خالی را پُر کنمT جایِ خالیِ عشق را…

مقداری از متن رمان پروانگی احساس

دیروز رفتم بهشت زهرا، رفتم پیشِ پدرت، رفتم که گلایه کنم، بهش گفتم هیچ وقت فکر نمی کردم انقدر راحت مهرک بهم پشت کنه، که نادیده ام بگیره، بهم بی اعتماد بشه، حرفم پیشش بی اعتبار بشه، نفس تازه می کند: – بهش گفتم حرفایِ صادقانه منو دروغ تصور کرده، اما یقین پیدا کرده دروغ های اطرافیانم حقیقته، گفتم ازش دلخورم، دلگیرم… گفتم… گفتم اما الان حرفمو پس میگیرم، میخوام بگم چشمم که بهش افتاد تازه فهمیدم بیشتر از دلگیری و دلخوری دلم براش تنگ شده… انتهایِ کلمه اش که دو رگه شد نگاهش می کنم، دارد جان می کند با بغضی که دامنگیرش شده مردانه مبارزه کند. جنس زنانه من، بغض را بیرون می ریزد راه عبور برایش باز می کند اما جنس مردانه او درون ریزی می کند و راه به رویش می بندد. او دو لبش را به روی هم فشار می دهد و من دو پلکم را از لا به لای لب های باز شده اش آه بیرون می فرستد

و از میان دو پلک فاصله گرفته من شبنم غم زده ای رویِ گونه ام سُر می خورد. از همین ترسیده بودم ازینکه حرف دل را وسط بکشد. ازینکه سرِ حرفِ دلم باز شود. در ادامه گفت: – مهرک، من تو این چند روز دارم خاطره قدم می زنم، حسم به تو یه روزه پا نگرفت که سَره یه شب به بادش بدم، بهت گفتم… می دونی چطور تو دلم ریشه دووندی، آره… اعتراف می کنم که تو یه برهه زمانی خیلی دلم پابندت نبود فکرم درگیرت نبود اما از وقتی برگشتم ایران از وقتی شب و روزم شدی تو، فهمیدم… – بس کن… نباید اجازه می دادم از دل حرفی بزند. سینه سنگین شده ام، بغضی که سر باز کرده و به مرز ضجه رسیده تمام حس و حالی که خشم و نفرت رویش سرپوش گذاشته بود و از همه بیشتر حس دلتنگی تمامِ عواطفی که به گور سپرده بودمشان را داشت نبش قبر می کرد. کارِ دل همین بود جان دادن به هرچیزی که رنگ و بویش را از دست داده.

حسی که در دو کلمه خلاصه اش کرده اند “دوست داشتن” دو دستم را روی گوشم می گذارم: نمی خوام چیزی بشنوم. با زانو به سمتم می آید و دستش را روی دستانم می گذارد و سرش را نزدیکم می کند: باید بشنوی… من خیلی چیزا دارم که بهت بگم، من خیلی حرفای نگفته تلنبار شده دارم مهرک، من هنوز فرصت پیدا نکردم که بهت بگم چقدر دوست دارم، هنوز نتونستم بهت نشون بدم، بهت ثابت کنم که عاشق شدم. عاشقِ تویی که داری چشمات رو رویِ همه خاطرات قشنگمون می بندی… دستم را پایین می اندازم تا این ارتباط لامسه را پایان دهم. با اشک هایی که پهنای صورتم را پُر کرده،بغضی که چانه ام را به لرزه انداخته، با قلبی که از حسِ درد ترک خورده و نبضی که جریانش را از این دوچشم آغشته به خون می گیرد زمزمه می کنم: – آره قشنگ بود ولی کوتاه کوتاه بود ولی کافی بود حسام دیگه کافیه، باید تمومش کنیم.

ناباورانه سر تکان می دهد: – مهرک… مهرک چی داری میگی تو، به من نگاه کن دارم. میمیرم مهرک دارم جون میدم، دیگه به مرز جنون رسیدم. فقط سه روز نبودی، تو این سه روز به این روز افتادم، سهم من از تو و داشتنت یه روز و یه ماه و یه سال نیست… من تورو تا ابد خواستم. تا همیشه تا وقتی زنده ام و زندگی می کنم. چشم رویِ رگه های قرمز رنگی که سفیدی چشمانش را دریایِ آغشته به خون کرده می بندم. رویِ رگ های برجسته گردنش که فشارِ بغض متورمش کرده می بندم. چشم به روی احساس خودم و دلی که ملتمسانه دست به دامنم شده می بندم. نفس می کشم تا بتوانم حرف بزنم: – برایِ فهمیدن و پی بردن به خیلی چیزا… این راهو باید می رفتم. شاید انتهایِ تلخی داشت ولی چشیدن مزه اش برای کسی مثل من واجب بود. گنگ است می دانم چیزی از حرفم نفهمیده با دقت گوش تیز می کند: – وقتی…

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
همه‌چیز از رفتنِ "او" شروع شد... می‌گویم "او"، چون واژه‌ی "مادر" برازنده‌ی پورانی نیست که رفت و از همان کودکی، سایه‌ی سنگینِ بی‌مادری را بر سرم گذاشت. بهانه‌ی رفتنش، چهار چرخی بود که خانه‌شان را دور خودش چرخاند. ویلچری که "یونس"، مردِ زندگی‌اش، به آن بند شد. نه، من از مزه‌ی تلخ بی‌مادری فقط "حرف" نمی‌زنم؛ من از سال‌هایی "درد" می‌کشم که بی‌پوران گذشت. درد دارد وقتی آلبوم کودکی را ورق بزنی و میان قاب‌های رنگ‌باخته‌ی خاطرات، حتی یک رد پایِ مادرانه پیدا نکنی... بگذریم؛ هرچه ورق می‌زنی، جاهای خالی‌ست و بس. فقط یک‌بار، تنها یک‌بار خواستم یکی از آن جاهای خالی را پُر کنمT جایِ خالیِ عشق را...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: پروانگی احساس
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: سارا فرد
  • ویراستار: به بوک
  • تعداد صفحات: 2612
  • حجم: 9 مگابایت
  • منبع تایپ: به بوک
خرید کتاب
55,000 تومان
  • Admin
  • 1,307 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
ورود کاربران

درباره ما
به بوک
دانلود رمان, رمان, دانلود رمان عاشقانه, رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, رمان جدید, رمان ایرانی, رمان بوک, دانلود رایگان رمان بدون سانسور pdf
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!