دانلود رمان دستان از فرشته تات شهدوست

دانلود رمان دستان از فرشته تات شهدوست

موضوع اصلی رمان دستان

در رمان «دستان»، فرزندی از آبرو و غیرت در مسیر عشق، تمام اعتبارش را گرو می‌گذارد. دستان سپهسالار، جوانی خوش‌نام و محبوب، با جانا، خواهرزاده‌ی بزرگ‌ترین دشمنش ازدواج می‌کند؛ درحالی‌که جانا باور دارد او برای انتقام آمده است. اما دستان، مرد میدان است؛ آمده تا جانا را از نو بسازد، حتی اگر تمام محله علیه او باشد. یک عشق مردانه، یک دل زخمی، و یک داستان پرکشش که نشان می‌دهد گاهی برای عاشق ماندن باید از خودت بگذری…

مقداری از متن دستان

آتش دل سرکشش را خاموش کند روی زمین چرخاند کمی آن طرز تکه آجر شکسته کنار شمشادها افتاده بود چشمانش را بست؛ با باد ابروهایش آنها را باز کرد سر دو انگشت اشاره و میانی اش را جفتی محکم زیر ابروی چپ خود کشید. نفس نفس میزد. در جایی که آمد. حق آن مردک زبان نفهم را به جد کف دستش بگذارد تعلل و اهمال مضحک به نظر می رسید. مشتش را گره کرد و پشت انگشتانش را با همان دست مشت شده شیشه دکان فشار داد. شیشه لرزید و در تکان خورد قیاسی با باز شدن در به خیال اینکه مشتری است سرش را با لبخند از روی دفتر بلند کرد اما محض اینکه نگاهش به چشمان خونبار او افتاد پنجه هایش شل شد و گوشی از دستش رها شد. همزمان صندلی اش را عقب کشید تا به خودش بجنبد یقه اش میان انگشتان سنگی و پر قوت او مچاله شد

با فشردن استخوان های پشت پنجه اش به تیغه ی فک قیاسی درد و غیظ را با هم به رخش کشید نفس زنان صورتش را کنار صورت رنگ پریده و متوحش او گرفت و با غیظ تشر زد: «فکر فرار نزنه به سرت مرتیکه که خونتو کف همین خراب شده میریزم تا بخواد دوزاریشون بیفته که کی زده و کی خورده و کی برده نفست به خرخر افتاده و اون دنیا با حضرت اجل داری ساخت و پاخت میکنی.» زبان قیاسی به لکنت افتاده بود. نفس بریده بریده و مرعوب از دهانش بیرون می آمد « بذار… حرف بزنیم نوه حاجی حلش… حلش میکنیم. من و سمیرا…» فشار انگشتان کینه کش دستان روی خرخرهی قیاسی بیشتر شد و با عتاب فریاد زد: «نیار اسم مادرمو بی شرف ناموس سرت شه کی هستی که اسمشو میکشی تو دهنت؟ دفعه ی پیش با زبون خوش کشیدمت به طرف و گفتم دورو بر مادرم اون خونه نبینمت که اگه ببینم نمیذارم جنازهت رو زمین بمونه

چالت میکنم وسط همون کوچه راست به راست خونه ی حاجی گوش نگرفتی چی میگم نه؟ قیاسی با چشمان وق زده نگاهش میکرد. دستان نفس زد؛ یقه او را میان گشتانش مچاله تر کرد «می خوام این دفعه رو با زبون خودم حالیت کنم نه در بشه فاتحهت خونده ست بخونم یا میخونی اشهد تو بیناموس؟» قیاسی از فرط ترس میان دست های او جان به سر شده بود با مداومت سکوت کرده و فقط نگاهش میکرد خون جلوی چشمان دستان را گرفت. صدای چفت چاقوی ضامن دار مو به تن قیاسی سیخ کرد. صورتش از عرق خیس شد. دستان چاقو را بی محابا روی پهلوی او گذاشت و قیاسی با صدایی لرزان به التماس افتاد «نوه حاجی… نکن پسر جان نکن. محض صلاح مشورت رفتم باهاش حرف بزنم مادرت با… تو به هفت جدو آبادت خندیدی .مرتیکه مادرمو گرفتی به حرف که چی بشه؟ و حروم لقمه به مادر من نظر داری کی جیگرشو داده دستت؟

که در نبود پسرش جرئت کنی پاشنه بکشی جلو خونه حاجی؟ اسم خودتم گذاشتی مرد؟! – حرف زدیم. به جان بچه م فقط حرف زدیم همون جلو در ازش… ازش رخصت گرفتم تا یه شب با گل و شیرینی… فک دستان سفت شد صدای عربده اش دیوارهای بنگاه را لرزاند صدای آن سیلی مهلک فضای دکان را شکافت و گوش قیاسی از شدت ضربه سنگین شد. چشم هایش را روی هم فشار میداد. دستان نفس نفس میزد و می غرید فقط یه بار میگم… واسه همیشه اگه جونت عزیزه واسه ت اگه دلت به حال تخم و ترکهت میسوزه که از حالا نخواد یتیم شه… اولین و آخرین بارت باشه مزاحم مادر من بیوه ی اردشیر خان میشی دفعه ی بعد به امام راست کسبه ی بازار خودت و مغازه تو به جا آتیش میزنم وسط میدون جوری چپ و راستت میکنم که به مثقال ابرو هم کف دستتون بتمرگ تو همین لونه سگت و دم پر من نچرخ گرفتی یارو!

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
در رمان «دستان»، فرزندی از آبرو و غیرت در مسیر عشق، تمام اعتبارش را گرو می‌گذارد. دستان سپهسالار، جوانی خوش‌نام و محبوب، با جانا، خواهرزاده‌ی بزرگ‌ترین دشمنش ازدواج می‌کند؛ درحالی‌که جانا باور دارد او برای انتقام آمده است. اما دستان، مرد میدان است؛ آمده تا جانا را از نو بسازد، حتی اگر تمام محله علیه او باشد. یک عشق مردانه، یک دل زخمی، و یک داستان پرکشش که نشان می‌دهد گاهی برای عاشق ماندن باید از خودت بگذری...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: دستان
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: فرشته تات شهدوست
  • ویراستار: به بوک
  • تعداد صفحات: 846
  • حجم: 41 مگابایت
  • منبع تایپ: به بوک
لینک های دانلود
  • Admin
  • 31 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
ورود کاربران

درباره ما
به بوک
دانلود رمان, رمان, دانلود رمان عاشقانه, رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, رمان جدید, رمان ایرانی, رمان بوک, دانلود رایگان رمان بدون سانسور pdf
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!