دانلود رمان حاکم از فرشته تات شهدوست

دانلود رمان حاکم از فرشته تات شهدوست

موضوع اصلی رمان حاکم

وقتی دل‌ها حکم می‌کنند، قانون دیگر کارساز نیست… پریزاد، دختر جسوری‌ست که برای نجات برادرش قدم در مسیری خطرناک می‌گذارد؛ تصمیمی که خشم امیربهادر، مردی مغرور و تندخو را برمی‌انگیزد. او که فریب دروغ‌های اطرافیان را خورده، خیال مجازات دخترک را دارد. اما با برملا شدن حقیقت، همه‌چیز رنگ دیگری به خود می‌گیرد. در این بین، یاشار خواستگار قدیمی پریزاد وارد میدان می‌شود و نبردی عاشقانه میان دل و غرور آغاز می‌شود. در رمان پرکشش «حاکم» از فرشته تات شهدوست، باید دید در بازی عشق، چه کسی بر تخت حکومت دل‌ها می‌نشیند…

مقداری از متن حاکم

نگاهی به او انداخت و در حالی که حد و حدودها را زیر یا میگذاشت با لحنی که پر بود از شیطنت گفت درجه ی صبرم رو امشب حسابی بردم بالا پریزاد. نگفتم بهت میگه؟ پریزاد که هیچ دوست نداشت امیر بهادر یی به احساس واقعی اش ببرد و در آن شرایط هم سعی داشت جلوی زبانش را بگیرد به ناگهان قلبش بنای بی قراری گذاشته. امیربها در شاید تیزتر از این حرف ها بود با شنیدن زمزمه های نامفهوم پریزاد یاد جمله ای که لحظاتی پیش بریده بریده از او شنیده بود افتاد و حرص زد که پاکی هنوز آره؟ صادقانه سر تکان داد و حینی که می لرزید گفت آره… اما شنیدم که… یعنی بهم گفتن با بهنام دروغه، همه اش دروغه. اون فقط خواستگارم بود. با خشم و حرص و غضب و لحنی قاطعانه پرسید: چطور ثابت میکنی که دروغه؟ چطور بفهمم که نمی خوای بازیم بدی؟ زمزمه کرد بهنام به اصرار حاجی خواستگاری کرد.

جوابم منفی بود ولی هیچ وقت با هم کاری نداشتیم. اون شب چی؟! پس اون حرفا چیه که به از خدا بی خبر رسونده به گوشم؟ از صدای فریاد امیریها در لرزید با ترس به چشمانش خیره شد کی از من بهت گفته؟ نگفتم سوال کن ازم گفتم جوابمو بده. نمیدونم از چی حرف میزنی امیر بهادر اما… من فقط به شب با بهنام حرف زدم اونم به خاطر جریان خواستگاری که نمی خواست بهش جواب مثبت بدم بهش گفتم خودمم راضی نیستم و میدونم از رو اجباره اومده جلو، پیشنهاد نازیلا بود که برم و حرفامو بهش بزنم بهنام میخواست تو… تو به چیزی شک نکنی. امیریها در مات و مبهوت به چشمان پریزاد نگاه کرد. بی آنکه پلک بزند چطور تمام این مدت حقیقت آشکار نشده بود؟ کسی که همه ی عالم را روی دست می چرخاند و فکر میکرد هیچ کس دغلبازتر از خودش پیدا نمی شود حالا این چنین از برادر کوچکش و یک دختر رو دست خورده بود؟

دخترک از فرط نقلا و تحت تاثیر محتویات آن لیوان به خواب عمیقی فرو رفت چرا خودش را عقب نمی کنید؟ چرا دل نمی کند؟ سخت بود برایش وقتی می توانست در این شرایط از عالم بی خبری او استفاده کند و پریزاد را تا ابد به مالکیت خویش در آورد باز هم نفهمید که با چه فکر و بر سر چه استدلالی نگاهش را از او گرفت و خودش را با یک نفس به پشت روی تخت یرت کرد. یوفی کنید و حینی که از عصبانیت فکش منقبض شده بود از گوشه ی چشم به پریزاد نگاه کرد. با غیظ پتو را جنگ زد و رویش کشید و حینی که زیر لب به خودش و بهنام و نازیلا فحش میداد و یک ریز ناسزا میگفت دستش را پیش برد و شیشه را از روی میز جنگ زد. احساس تشنگی میکرد آن را یک نفس سر کشید. ابروهایش در هم شد. تا جرعه ی آخرش را نوشید. نفس زنان آن را پایین تخت انداخت و سرش را بالا گرفت.

گردنش را به چپ و راست کشید و با اینکار صدای شکسته شدن فلتج عضلاتش بلند شد. نشست سرش را در دست گرفت. چشمانش را بست. صورت نازیلا پشت پلک هایش نقش بست. او از پریزاد چه گفته بود؟ خصصی سر چرخاند و به صورت آرام پریزاد خیره شد. برای اولین بار کنارش بود به اندازه ای نزدیک که نفس هایش را می شنید. و کشتی که با همه ی خشم و عصبانیتش نسبت به او در قلبش احساس می کرد. شاید پریزاد امشب را فراموش کند. ولی امیربهادر … به پهلوی راست چرخید بوی عطر غریبه ولی اندکی آشنا مشامش با رخوت و سستی لای پلک هایش را باز کرد و نگاهی گنگ به او که کنارش بود انداخت با دیدن میرج امیربها در مغزش به ناگهان همچون فیلمی که روی دور شدگیر کرده باشد همه ی اتفاقات دیشب را پیش چشمانش مرور کرد. سرش تیر کشید. اخم هایش جمع شد و دستش را به پیشانی گرفت.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
وقتی دل‌ها حکم می‌کنند، قانون دیگر کارساز نیست... پریزاد، دختر جسوری‌ست که برای نجات برادرش قدم در مسیری خطرناک می‌گذارد؛ تصمیمی که خشم امیربهادر، مردی مغرور و تندخو را برمی‌انگیزد. او که فریب دروغ‌های اطرافیان را خورده، خیال مجازات دخترک را دارد. اما با برملا شدن حقیقت، همه‌چیز رنگ دیگری به خود می‌گیرد. در این بین، یاشار خواستگار قدیمی پریزاد وارد میدان می‌شود و نبردی عاشقانه میان دل و غرور آغاز می‌شود. در رمان پرکشش «حاکم» از فرشته تات شهدوست، باید دید در بازی عشق، چه کسی بر تخت حکومت دل‌ها می‌نشیند...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: حاکم
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: فرشته تات شهدوست
  • ویراستار: به بوک
  • تعداد صفحات: 837
  • حجم: 74 مگابایت
  • منبع تایپ: به بوک
لینک های دانلود
  • Admin
  • 34 بازدید
لینک کوتاه:
برچسب ها
ورود کاربران

درباره ما
به بوک
دانلود رمان, رمان, دانلود رمان عاشقانه, رمان عاشقانه, دانلود رمان کل کلی, رمان جدید, رمان ایرانی, رمان بوک, دانلود رایگان رمان بدون سانسور pdf
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " به بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!