دوست داشتن مسیر راحتی نیست اگر گاهی عقل شرط انتخاب نباشه. آدم ها باید یادبگیرن هرچیزی تاوانی داره.
هژار پزشک موفقی است که شبی با پیدا کردن جسم زنده زنی در سردخانه بیمارستانی که در آن مشغول به کار است. زندگی‌شخصی اش دچار تحول می‌شود. و این مسیری برای پی بردن به علت مرگ تدریجی آن زن و کشف یک آزمایش سری با عنوان زلاتا بر روی زنان می‌شود.
زندگی من خلاصه در خودم بود و دنیای که دور از تعریف دیگران خلق می کردم
من به گفته آدم ها یک نویسنده بودم
اما از نظر خودم خالق بودم
خالق آدم هایی بودم که کالبدی نداشتند
نفس نمی کشیدند.
خوردن و اشامیدن برایشان اهمیتی نداشت
اما زندگی می کردند.
در من!
تو عمری زور نزدی پشت اسم ژوان بشی یه نویسنده قدر و معروف که یه عده جوون واسه عاشقانه هات دست بزنن و آمار چاپ کتابات بشه استوری اینستاگرامت خانم ژوان تو هم مثل منی کندی از اونا راهی رو رفتی که سخت بوده یه جوری رفتی دست کسی بهت نرسه زخمی شدی اما خم به ابرو نیاوردی میخوای برسی نوک قله بعد جار بزنی که ژوان معروف پشت تمام زندگی لاکچریش یه دزیره است که…
چهار انگشتم را روی لب هایش گذاشتم.
-باشه هرچی تو بخوای با درزاد حرف میزنم میگم خواستی سهم ارثت برسه به خیریه فقط…
انگشت اشاره ام را با تهدید تکان دادم.
-بار آخرت باشه میری سر نوشته های من هژار
-من که به کسی لوت نمیدم
صورتم را با دو دستش قاب گرفت با لبخند محوی افزود.
-من تحسینت میکنم دزیره منم باهات هم مسیرم فقط راه یکم سنگی و پیچ و خم داره پای منم که میبینی چلاغه باید دستمو بگیری باهم بریم بالا منو قال بذاری این دفعه ازت نمیگذرم میدونی که من آدم هارو فقط یه بار میبخشم و تو اون یه شانسو از دست دادی برای همیشه!
