رمان آبان ماه اول زمستان

دانلود رمان آبان ماه اول زمستان اثر رهایش با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

آبان برای فرار از خاطرات تلخ گذشته سرش را به کار گرم می کند…
فارغ از اینکه با شروع ماجراهای جدیدی درون زندگیش تمام سعی و تلاشش برای فراموش کردن گذشته ناکام می ماند…

خلاصه رمان آبان ماه اول زمستان

با صدای تق تق و سر و صدای دریل از خواب پریدم!
عصبی و کلافه نشستم روی تخت و تو این فکر بودم که چرا هروقت من تا نزدیکای صبح کار دارم و مجبورم بیدار بمونم صبح کله ی سحر با یه صدای مزاحمی از خواب بیدار می شم که در باز شد و رها دختر ۳ ساله ی خواهر بزرگم آتنا سرک کشید توی اتاق و وقتی دید من بیدارم، دویید تو هال و گفت:
مادرجون دایی بیدار شد!
انگار دنیا منتظر از خواب بیدار شدن من بود!

کلافه پتو رو زدم کنار و رفتم توی هال و ولو شدم روی مبل که مامان از تو آشپزخونه گفت:
علیک سلام! حالا هم بیدار نمی شدی!
با کف دستم چند بار صورتم رو مالیدم و غر زدم:
چه خبره سر صبحی؟!
صدای مامانو از بین سر و صداها به زور شنیدم که گفت:
ساعت دهه آبان! سر صبح به ۶ می گن نه ده!
دوباره غر زدم:
اون مال کسیه که ۸ شب میره می خوابه نه من که تازه ۵ صبح رفتم تو رختخواب!
مامان اومد تو هال و گفت:
خب مادرِ من، هزار بار بهت گفتم شب زود بخواب که صبح اینقدر دمغ نباشی!
پاشو برو یه آبی به صورتت بزن بیا صبحونه! بعدش برو ببین احسان کمک نخواد.
_چه خبر هست حالا؟!…

دانلود نسخه پی دی اف