دانلود رمان چشم ها از نیلوفر قائمی فر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

آلا مدل معروف ، طی تصادفی که با سردار پسر طلا ساز معروف شهر دارد تمام زیبایی خود را از دست می دهد. به جبران تقاص زیبایی اش طبق قانون تقاضای ازدواج با سردار را دارد اما …

خلاصه کتاب چشم ها

روی صندلی ننویی نشسته بودم و آروم آروم تکونش می دادم و به ساعت نگاه کردم.ساعت هفته، دور تا دورم پر از طرح هامِ،پر از پارچه، پر از مانکن هایی که لباسای نیمه کاره تنشونه. به دوربینم نگاه کردم.کنار لپ تاپه، هنوز اوستا نشدم، به خودم نهیب زدم: به همه ثابت می کنم که موفقیت هام تموم نمیشن حتی اگه مثل قبل همین”آلا” نباشم… دست رو صورتم گذاشتم، روبند روی صورتمه… تموم آینه های خونه پوشیده است. وقتی “سردار”خونه نیست، باز هم اون روبند رو صورتمه… همه جا…

به خاطر اون یا دیگران نیست به خاطر خودمه. « یه بار دایی گفت: رفته بودم برای معاینه پروستات، نمیتونستم اجازه بدم که دکتر معاینه ام کنه، خجالت می کشیدم… آخرم پاشدم اومدم. » به دایی گفتم: این دفعه رفتی چشاتو ببند وقتی خودت نبینی حس میکنی دکتر هم نمیبینتت، مغزتو از نظر غریزی گول میزنی. این شده حکایت من، خودم صورتمو نبینم کسی نمیبینه. از شیشه ی در تراسی که روبروش بودم خودمو می دیدم… موهام آشفته و بلند دورم ریخته، پیشونیم هنوز صافه، با همون پوست آینه ای و سفید، ابروهام…