رمان یغمای بهار
رمان یغمای بهار

دانلود رمان یغمای بهار اثر الف.کلانتری (یاسی) با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه…
(یک من‬، یک تو‬ و دنیایی حرف… یک کلام، درد و‬ درد و‬ درد…)


خلاصه رمان یغمای بهار
_امروز پنجمین خرابکاریه، مراسم چهلم خراب شه دودمان همه رو به‬ باد می‬دم.‬
‫صدای فریادش آن قدر گویا و رسا بود که صدا از هیچ کس در نمی‬ آمد.‬
‫معمولا از زمانی که برگشته بود، صدایش به گوش کسی نمی رسید و‬ ذات کم‬ حرفش با خارج رفتن هم عوض نشده بود.‬
‫سر همه پایین بود و کسی آتش گرفتن خرمن گندم را گردن نمی‬ گرفت.‬
‫دندان قروچه ای کرد و نفرتش از این ملک و خان بودن را سر آن ها‬ خالی کرد:‬
‫_وای به روز کسی که بدونم تموم این خرمن سوزوندنا، زیر سر اونه.

پوستشو میکَنم توش پر کاه می کنم، بشه مترسک باغ و مزرعه!‬
‫نگاهش روی تک تک رعیت چرخید و بی حرف به طرف سررر سرررای‬ خانه‬ رفت.‬
‫در آشپزخانه صدای دیگ های چُدن و مس به هوا بود و هرکس‬ مشغول کاری‬ بود.‬
‫چهلم هدایت خان بود و کل بزرگان دعوت بودند.‬
‫بدلیل مرگ ناگهانی پدرش هدایت خان، با تلگرافی به ایران بازگ‬شت و جایی‬ باید می ماند که برای رهایی، قید خان بازی و ثروت و زمین ها را زد و‬ برای‬ درس خواندن به امریکا رفت.‬
‫ماه منیر که پشت در اندرونی فالگوش ایستاده بود اما چیزی دستش را‬ نگرفت،‬ با لب هایی آویزان به سمت مطبخ رفت.‬
‫چشمش که به مادرش پای دیگ افتاد، با لحنی سؤالی پرسید:‬
‫_گوش وایستادم ولی…

دانلود رایگان رمان یغمای بهار

می‌توانید بدون محدودیت دانلود کنید