رمان هزار چم
رمان هزار چم

دانلود رمان هزار چم اثر زینب ایلخانی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

تاریخ، همیشه بى رحم بوده است…
براى همین از زنگ کلاس درس تاریخ خوشم نمیامد…
اما چند سالى است گیر کرده ام زیر سنگینى کتاب قطور تاریخ زندگى ام…
فصل هایش، وای از فصل هایش!
فصل هاى این کتاب، تکرار مهر و آبان و آذر بود…
فروردینش هیچ وقت نرسید و همیشه زرد بود…
نه اشتباه نکنید!
از مهر و آبان و آذر هاى آن سال ها نمی گویم.
از پاییزى که شما می شناسید، نمی گویم…
درست مثل همین پاییز هاى جدید! همین ها که نه باران دارد و نه…
نه اسمش هوای دو نفره است!
پاییز انفرادى…

خلاصه رمان هزار چم

راننده از ماشینش پیاده شده است و فریاد می‌کشد.
_ چالوس! چالوس! آقا چالوس؟ خانم چالوس؟
چند لحظه نگاهش می کنم.
انگار هنوز خودم هم باورم نشده است چه تصمیمى گرفته ام!

مرد راننده بار دیگر می پرسد.
_ آبجى چالوس؟؟ آبجى؟!
بغض می کنم.
این روزها منتظرم کسى حرفی بزند…
عطری شبیهش پیدا شود…
و من بغض کنم و اشک بریزم…
این جمله اوست…
این عطر اوست…
این اوست!
آن اوست!
خدایا یک “او” همه زندگی ام بود، یک دو حرفى ساده…
عادت داشت با زن نامحرم که هم کلام می شد، آبجى خطابش کند.
اما هیچ وقت، هیچ وقت به من آبجى نگفت.
اوایل ریحانه خانوم بودم و بعدترها ریحان گلى اش شدم.
با همان بغض سمج و گلوگیر، از راننده می پرسم:
_ آقا می شه مسافر دیگه اى نزنید؟
راننده سرى تکان می دهد و می گوید:
_ کرایه ات میره بالاها!
سوار میشوم و می گویم عیب نداره.
_ کجا پیاده میشی؟
_ هزار چَم…

دانلود نسخه پی دی اف

دانلود نسخه اندروید