دانلود رمان شکنجه گر من از مرضیه اخوان نژاد با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان درباره ی دختری به اسم تاراست که در اثر یک تصادف حافظه اش رو از دست میده. اما توی گذشته اش اتفاقی افتاده که باعث شده پدرش ازش متنفر بشه و همیشه اونو تحقیر کنه و کتک بزنه. تارا هم که میبینه نمیتونه با این شرایط زندگی کنار بیاد به کمک دوستش فرار میکنه و با یک گروه قاچاقی میره دبی. اما زمانی که به اونجا میرسه میفهمه زندگی بهتری در انتظارش نیست و….

خلاصه رمان شکنجه گر من

وارد اتاقم شدم و در رو محکم بهم کوبیدم. روی تخت نشستم و آرنجم رو روی زانوم گذاشتم و سرم رو توی دستم گرفتم. طبق معمول هر روز دعوا، کتک. حالم از این زندگی بهم می خورد. کی میشد بمیرم و راحت بشم. دستم رو روی گونه ی متورمم گذاشتم. بدجور کوبیده بود توی صورتم. حالم از این مثلا بابا بهم میخورد. چشم هام مدام پر خالی میشد. اما اجازه ی ریختن اشکام رو نمی دادم.حالم از این زندگی که خودم باعث و بانیش بودم بهم میخورد. روی تختم دراز کشیدم و سعی کردم به چیزی فکر کنم.

با صدای زنگ گوشیم،با رخوت از جام بلند شدم و گوشی رو برداشتم. طبق معمول سارا بود. دکمه ی اتصال رو فشار دادم و گوشی رو کنار گوشم گذاشتم و با صدای گرفته ای گفتم: بله. -سلام تارا جان خوبی. -سلام ممنون. -چیزی شده؟ -نه چطور مگه؟ -آخه صدات گرفته است اتفاقی افتاده؟ -نه چیز مهمی نیست. جانم کاری داشتی؟ آهان آره می خواستم بگم امروز اون مادر فولاد زره نیست اگه کاری نداری بیا خونه ی ما. سارا همسایه و دوست صمیمی من بود. وقتی ده سالش بود مادرش رو از دست داد و پدرش ازدواج مجدد کرد.

نامادری سارا یک زن زور گو و عوضی بود که عجیب منو یاد نامادری سیندرلا مینداخت. سارا خیلی از دستش زجر کشیده بود و هیچ وقت هم جرات نداشت پیش پدرش شکایت این زن رو بکنه.آخه یک بار که این کار رو کرد تا سر حد مرگ کتک خورد. سارا وقتی دید جوابی ندادم گفت :نمیای تارا؟ بهتر بود برم. باید با یک نفر حرف می زدم چه کسی بهتر از سارا پس گفتم :چرا میام فقط الان بابام خونست وقتی رفت حتما میام. -باشه منتظرم خدا حافظ. گوشی رو قطع کردم. زندگی منو و سارا تقریبا مثل هم بود…