رمان شهراد
رمان شهراد

دانلود رمان شهراد اثر زهرا سادات با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

با آمدنت فصل جدیدی را در زندگی ام به وجود آوردی و با رفتنت تمام فصل های زندگی ام را به فصل خزان تبدیل کردی.
چشمان تو سرانجام روزهای خوش زندگی ام بود.
لبخند تو آرزوی هر شبم قبل از خواب بود.
امواج زندگیم پرتلاطم و ناآرام بود و با چشمان و دست های گرم تو آرام گرفت.
کاش همیشه بودی تا زندگی به من لبخند می زد.
من محتاجم، محتاج دستان گرم تو، محتاج لبخند تو، محتاج زندگی آرامی که تو هرروز صبح در آن به من لبخند بزنی…
داستان زندگی دختری به اسم نگین، نگین دختری با سن کم ولی با این وجود سختی های زیادی می کشد تا به آرامش می رسد و خوشبخت می شود…

خلاصه رمان شهراد

_چی می گفتی با خودت وروجک؟
_هیچی دایی…
_صد دفعه گفتم وقتی می خوای صدا بزنی آروم صدا بزن…

این چه عادتیه شما داری داد می زنی.
داییم، دوست دارم مشکلیه؟
_آره مشکلیه، بعدشم اومدم از بغلش رد شم با یک حرکت بلندم کرد داد می زدم دایی بزارم پایین دایییی، ولی گوشش بدهکار نبود.
آخر از روش خودم استفاده کردم، گوششو گاز گرفتم یه جیغ بنفش کشید و گذاشتم زمین…
نگین برات دارم، افتاد دنبالم تو حیاط…
مامان جونم من می دوییدم اون می دویید تا اینکه یه جا خوردم زمین اومد بالا سرم گفت بگو اشتباه کردم گفتم عمرا… بگو نگین به نفعته…
نه نمی گم… بگو اشتباه کردم… نه نمی گم…
دیگه داشتم کم می آوردم، اومدم بگم دایی اشتباه کردم که مامان جونم دایی ر ا صدا زد…
ولش کن بیاین ناهار…
داییم: حیف که مامان…

دانلود نسخه پی دی اف

دانلود نسخه اندروید