رمان بینوایان
رمان بینوایان

دانلود رمان  بینوایان اثر ویکتور هوگو با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

داستان رمان در سال ۱۸۱۵ در بخشی از فرانسه به نام دینی‌له‌بن آغاز می‌شود.
جایی که ژان والژان به عنوان یک روستایی پس از نوزده سال حبس (پنج سال برای دزدیدن نان برای سیر کردن خواهر و خانواده او و چهارده سال به خاطر فرارهای متعدد او) از زندان آزاد شده‌ است.
او توسط مهمان‌خانه دار پس رانده می‌شود زیرا گذرنامه او زردرنگ است.
گذرنامه زردرنگ نشان می‌دهد که او پیش از این جبرکار بوده‌ است.
او با عصبانیت در خیابان می‌خوابد.
اسقف خیراندیش دینی‌له‌بن، مایرل به او پناه می‌دهد.
اما هنگام شب ژان والژان با ظروف نقره‌ی مایرل فرار می‌کند و…

خلاصه رمان بینوایان

در اکتبر سال ۱۸۱۵ هنگام غروب، مردی چهل ساله و تنومند، با سر و وضعی ژولیده و خاک آلود و توبره بر دوش وارد شهر دینی‌له شد.
مرد که لباسی زرد و مو و ریش‌هایی بلند داشت به شهرداری رفت و بیرون آمد و بعد به غذاخوریِ بهترین مسافرخانه شهر رفت و غذا و
جایی برای خواب خواست.
صاحب مسافرخانه از او پرسید: پول می دهید؟
مرد گفت: بله پول دارم.

صاحب مسافرخانه پسرکی را به شهرداری فرستاد و وقتی پسرک برگشت، به مرد گفت نمی تواند به او غذا و جای خواب بدهد چون می داند او کیست.
نام او “ژان والژان” است!
ژان والژان به صاحب مسافرخانه التماس کرد که خسته و گرسنه است، اما فایده ای نداشت.
این بود که در خیابان اصلی به راه افتاد.
غمگین بود و احساس سرافکندگی می کرد.
آن شب به کافه دیگری هم رفت، اما خبر ورود او در شهر پخش شده بود و کسی به او جای خواب و…