رمان بگذار آمین دعایت باشم
رمان بگذار آمین دعایت باشم

دانلود رمان بگذار آمین دعایت باشم اثر هانیه وطن خواه با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

یادت باشد دلت که شکست سرت را بالا بگیری…
تلافی نکن، فریاد نزن، شرمگین نباش، حواست جمع باشد فرد دل شکسته بسیار برنده و تیز است…
مبادا که دل و دست انسانی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی…
مبادا که فراموش کنی روزی شادی اش آرزویت بود…
صبور باش و ساکت، بغض خود را پنهان کن، رنجت را پنهان تر… (پایان خوش)

خلاصه رمان بگذار آمین دعایت باشم

_امروز سه تا قرار دارین، دوتاش قبل از ناهاره که یکیش مربوط به پروژه شرکت تهام میشه و یکیش هم برای مذاکره با شرکت سهامیه، سومین قرارتون مربوط به ناهاره که تو رستوران همیشگی باید مهندس شمس رو ملاقات کنید.

درضمن بعدازظهر برنامه باغ لواسان آقای احتشام رو دارین که تا پس فردا ادامه داره.
باز یک نگاه کلی توام با اعتماد به نفس تو آینه انداخت و کیف سامسونتش رو به دست گرفت و مثل همیشه بی توجه به من از اتاق بیرون رفت.
اما تو لحظه آخر با یه چرخش طرفم برگشته با نگاه همیشه سردش منو نشونه رفته گفت:
آیلین هنوز خوابه؟
_نمی دونم، من هنوز ایشون رو ندیدم.
ابرو بالا انداخته از جلوی در کنار رفت و…
فقط حرفش آیلین بود؟ همیشه حرفش آیلینه…
لباس های تو کمد رو زیر و رو کرده یک شلوار کتان قهوه ای، یک پولیور کرم و یک کت چرم به رنگ شلوارش روی تخت گذاشتم و از اتاق زدم بیرون، اینم از لباس هاش برای بعد از ظهر…
راه اون انباری ته پارکینگ رو گرفته رسیدم به اون جای همیشگی و هیچ فردی…

دانلود نسخه پی دی اف

دانلود نسخه اندروید