دانلود رمان بارکد از نرگس نعمت زاده با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

روایت زندگی یک دختر. هکری دل سنگ و خلافکار، که با ندانم کاری های پدرش به این راه پر فراز و نشیب کشیده شد. دختر قصه ی ما، مجبور به همکاری با هفت پسر خلافکار در باند بزرگ بارکد شد. در این میان، پلیسی وظیفه شناس و مغرور دل به دختری خواهد بست که تمام زندگی اش را خلاف و گناه پوشانده… در این میان تصمیمی میگیرد که سرنوشت هر دویشان را دچار تغییر می کند…

خلاصه رمان بارکد

تو خواب ناز بودم که صدای زنگ گوشی اومد. دقت کردم دیدم گوشی کیانه با خماری گفتم:کیان گوشیت. جواب نداد. صداش رو مخم بود. باز گفتم: کیان؟ نخیر خوابش از من سنگین تر بود با چشم بسته رو پا تختی دنبال گوشیش گشتم. احساس کردم دستم به یه چیز لزج خورد تا لای چشمامو باز کردم، یه جیغ بنفش کشیدم دستم به سوسک خورد یه سوسک زشت و سیاه رو گوشیش بود که سریع فرار کرد و رفت زیر تخت. کیان بغلم خواب بود. با که زدم از خواب پرید و هول گفت: چیه؟

چی شده؟ زبونم بند اومده بود، به شدت از سوسک میترسیدم، گفتم: کیان م.. من.. یه.. کیان: تو یه چی؟ کیان: یه جن دیدی؟ _یه.. _یه موش؟ -میذاری حرف بزنم؟ _خب بگو دیگه. _دستم خورد به یه سوسک. الانم زیر تخته. با یاد آوری سوسکه، پا شدم رو تخت وایسادم. کیان پوکر نگاهم کرد و گفت: بخاطر یه سوسک این جوری لولی بازی در میاری؟ _کیان جان من پاشو بگیرش الان وقت این حرفا نیست. پوفی کرد و بلند شد. خم شد و زیر تخت رو نگاه کرد و گفت: تاریکه مطمئنی رفت

اون زیر؟ _آره.آشغال. خندیدو گفت: فحش نده حالا.پاشو لنگه دمپایی من رو بده. با استرس گفتم: وای یعنی از تخت بیام پایین؟ کیان: حاج خانوم خجالت بکش، خیر سرت داری یک زندگی رو اداره میکنی، اونوقت از یه سوسک میترسی؟ کرمم گرفت.یهو شروع کردم به داد زدن:سوسک رفت رو پات. جوری پرید هوا که زمین لرزید. کیان خودش رومی تکوند و می گفت: کو؟ کجا رفت؟ غش غش زدم زیر خنده. دست به سینه وایساد و با یه لبخند ژکوند نگام کرد. خندم که قطع شد گفتم خوبه

نمیترسی. کیان: اینجوریاس؟ باشه الان از هتل میرم بیرون خودت هم سوسکه رو بگیر. تند تند گفتم: نه نه غلط کردم ببخشید بگیرش الان بهت دمپایی میدم. لبخند مرموزی زد سریع پریدم یه لنگ دمپایی بهش دادم و باز رفتم بالای تخت. کیان بعد دو سه دیقه گشتن بالاخره سوسکه رو کشید از اون زیر بیرون و بعد از جیغ و دادای من با دمپایی کوبیدتو کلش ونفلش کرد. وقتی خیالم راحت شد، از تخت اومدم پایین.ازش تشکر کردم و رفتم تو دستشویی تا دستم روضد عفونی کنم.